صوفی ۱۰۶ منتشر شد.

برای مشاهده فهرست کامل مطالب اینجا کلیک کنید.

انسان‌ها در ابتدا با شکار حیوانات و جمع‌آوری گیاهان غذای خود را تأمین می‌کردند. برای حفظ بقا مجبور بودند تا در برخورد با هرچیز به‌سرعت موقعیت خود را بسنجند و قضاوت کنند. باید تشخیص می‌دادند که حیوانی که در مقابل آن‌هاست خطرناک است یا نه، گیاهی که موجود است سمی‌ست یا مفید، انسان دیگری که طرف مقابل آن‌هاست دوست است یا دشمن. لذا انسان باید این موضوع را به‌سرعت می‌سنجید تا قادر باشد واکنش مناسبی نشان دهد و از خطر مصون بماند. اما انسان این مکانیزم ضروری برای حفظ بقا را چنان گسترش داد که غریزه‌ای که برای حفظ بقا الزامی بود به‌تدریج به حیطه‌ی اخلاقیات کشانده شد و به قضاوت خوب و بد تعمیم پیدا کرد.

در زندگی مدرن قضاوت امری متداول است. برای مثال، در موقعیت‌های کاری وقتی برای اولین بار با کسی برخورد می‌کنیم، مغز ما بلافاصله طرف مقابل را در دسته‌بندی خوب، بد یا بی‌طرف قرار می‌دهد. شخص از خود می‌پرسد آیا با این فرد ارتباط برقرار کنم؟ آیا ارتباط با او سودی برای من دارد؟ آیا بهتر است او را به حال خود واگذارم یا با او دوست شوم؟

ادامه…

با یکی از دوستان غیر ایرانی جهان‌گرد سوار مترو شدیم. دختربچه‌یی نه‌چندان تمیز با پاکت‌هایی در دست نزدیک شد و گفت: فال می‌خرید؟
دوستم پرسید: او چه می‌فروشد؟
گفتم: شعر حافظ می‌فروشد.
گفت: شما مردمی هستید که در خیابان پول می‌دهید و شعر می‌خرید؟
می‌توان ادعا کرد: غزل حافظ تنها متن فارسی‌ست که نه‌تنها در کوچه و بازار و مترو و چهارراه‌ها خرید و فروش می‌شود، بل‌که در محافل جدی ادب فارسی و حافظ‌دوستان نُقل مجلس است و آرای متفاوت و اغلب متضاد اندیشه‌ورزان و پژوهشگران را زیر یک سقف و بر سر سفره‌ی رنگارنگ خود می‌نشاند. سفره‌یی برای همه‌ی علاقه‌مندان به غزل او. سفره‌یی برای همه‌ی ما.
به‌راستی کدام متن فارسی‌ توانسته‌است از لاییک‌ترین ادیبان را تا علمای عظام این‌چنین مسحور خود سازد، که هر یک بتواند با آن هم‌ذات‌پنداری کند و مفهومی مشترک در آن برای دل خود بیابد؟ کافی‌ست فاصله‌ی اندیشه‌ی احمد شاملو و دکتر علی حصوری را با مرتضا مطهری و علامه طباطبایی بسنجیم، تا دریابیم تنها سقفی که می‌تواند این جمع اضداد را در کنار هم و بر خوان گسترده‌ی خود، به صلح و صفا گرد آورد، تا به ناب بودن آن صحّه گذارند، غزل حافظ است.

ادامه…

اخیرا فرصتی پیش آمد تا با رام داس (Ram Dass) در خانه‌اش، واقع در طبیعت استثنایی جزیره‌ی مائوئی (Maui) هاوایی، دیدار و مصاحبه کنیم. باید بگویم که این دیدار تا حد زیادی همه‌ی ما را تحت‌تأثیر قرار داد و در عمق وجودمان رخنه کرد. هیچ واژه‌‌ای نمی‌تواند به‌درستی بازتاب دیدار با یک معلم معنوی واقعی باشد، کاوشگری که از اوایل دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی بر مفهوم آگاهی (consciousness) تحقیق کرده‌است. رام داس نمونه‌ی بارزی از ویژگی‌هایی‌ست که بسیاری از ما به دنبال آن هستیم و امیدواریم روزی به آن‌ها دست یابیم از جمله آرامش، عشق، شفقت، گشایش درونی و شادی‌. او نماد درخشندگی و زلال‌بودن است که در درون با صلابت و کوشش و امید راه پیموده‌است.

ادامه…

گفتار پیش‌ رو شرح و توضیحی‌ست از مفهوم «جهل مقدس» که با بیان مصادیقی از شهیدان تیغ جهل مقدس به تبیین روشن‌تری از آن خواهم پرداخت. از این رو، سخنم در این مقاله چند محور اساسی و عمده خواهد داشت و به‌طور کلی، بخشی از مطالب مبتنی بر سخنان استاد فرزانه، دکتر سید مصطفی محقق داماد، و ناظر به دو کتاب ایشان به نام‌های فاجعه‌ی جهل مقدس و در دادگاه جهل مقدس خواهد بود که انگیزه‌ی اصلی‌ام از نگارش این مقاله بوده‌است.

ادامه…

جان نُویس داستان‌گو و عکاسی بریتانیایی‌ست که درحال‌حاضر در آمستردام زندگی می‌کند. او بیشتر عمرش را مشغول کسب دانش و تجربه در مهارت‌های متنوع فنی و زیباشناختی در صنعت عکاسی بوده و بعدها از دانشگاه ترِنت، در ناتینگهام، مدرک عکاسی خلاق گرفته‌است. نُویس، پس از تصدیِ مقام مدیر عکاسی در صلح سبز بین‌الملل، توانست مهارت‌هایی را که در عکاسی اندوخته بود در اکتیویسم و کمپین‌های زیست‌محیطی به کار گیرد. او در‌حال‌حاضر سرگرم آموزش، ثبت بصری بشریت و طبیعت از طریق شبکه‌های رسانه‌های اجتماعی و خلق داستان‌هایی از یک آرشیو عظیم عکس‌های شخصی‌ست.

سال‌های سال است که کوم‌مِلا (Kumbh Mela) مهم‌ترین سنت دارمای هندوهاست. مراسم چهل‌ودوروزه‌ی کوم‌مِلای سال ۲۰۰۱ که در اللّه‌آباد هند برگزار شد، نهم ژانویه آغاز و بیست‌ویکم فوریه به پایان رسید. این مراسم در مدت برگزاری‌اش، دست‌کم هفتادمیلیون نفر را به خود جذب کرد و بزرگ‌ترین تجمع انسان‌ها در یک مراسم را در طول تاریخ بشر رقم زد. تخمین بر این است که در بیست‌وچهارم ژانویه، یعنی روز مائونی آماواسایا یا روز بدون ماه (Mauni Amavasya)، بیش از پانزده میلیون نفر در اللّه‌آباد در رود گنگ غسل کردند.

ادامه…

ویپاسانا قبل از هرچیز یک تکنیک مراقبه است، راهی از دالانی تاریک به درون. آنجا اما روشنی‌ست و شناخت و روبه‌رویی، روبه‌رویی با دنیایی در خود، که شاید تا‌به‌حال زیر هزاران سخن و انبوهی از اطلاعات ناهارمونیکِ ذهنِ مدرن دفن شده.
سکوت ویپاسانا، اگر مهم‌ترین اصل اجرایی آن نباشد، یکی از مهم‌ترین‌هاست. آنجا یک سکوت همگانی توصیه می‌شود، یک سکوت ناب: سکوت زبان، چشم و بدن، برای ده روز کامل. ارتباط چشمی و حتی برداشت یادداشت هم مجاز نیست.
یادم می‌آید تا روز نهم یادداشت‌نویسیِ ممنوع را به هزار زحمت رعایت کردم. همیشه یک متن یا یک پادکست را برای خودم متصور بودم که از این اتفاق بنویسم با عنوان «پرواز از پاگودا» یا چیزی به این مفهوم. روز آخر، دفتر یادداشتم را درآوردم، خودکاری برداشتم و کمی از ذهن پرسخن و پُر ایده‌ام را بر قلم آوردم. حقیقتا کمی آرام شدم، اما کاری کردم که توصیه نشده بود و این یک اعتراف است.
ویپاسانا را در دسامبر ۲۰۲۳ تجربه کردم در شهر لومبینی، زادگاه بودا در کشور نپال و حوالی مرز هندوستان، اما در اوایل مارس ۲۰۲۴ روز نوشتن از ویپاسانا فرا رسید. در پایان این نوشتار به نقل از اتفاق معطوف می‌پردازم که چه بود این تأثیر مانا بر زندگی‌ام و چه باعث نوشتن از این تجربه شد.

ادامه…

شماره‌های پیشین

برای مطالعه هر شماره، بر روی جلد صوفی کلیک کنید.

صوفی ۱۰۳ (زمستان ۱۴۰۰)
صوفی ۱۰۲ (تابستان ۱۴۰۰)
صوفی ۱۰۱ (زمستان ۱۳۹۹)
صوفی ۱۰۰ (تابستان ۱۳۹۹)