جهل مقدس
دکتر پری ایرانمش

عکس از ویکیمدیا
ای بر احدیتت ز آغاز خلق ازل و ابد همآواز
مکتبی شیرازی
گفتار پیش رو شرح و توضیحیست از مفهوم «جهل مقدس» که با بیان مصادیقی از شهیدان تیغ جهل مقدس به تبیین روشنتری از آن خواهم پرداخت. از این رو، سخنم در این مقاله چند محور اساسی و عمده خواهد داشت و بهطور کلی، بخشی از مطالب مبتنی بر سخنان استاد فرزانه، دکتر سید مصطفی محقق داماد، و ناظر به دو کتاب ایشان به نامهای فاجعهی جهل مقدس و در دادگاه جهل مقدس خواهد بود که انگیزهی اصلیام از نگارش این مقاله بودهاست.
معناشناسی جهل
چنانکه میدانیم بسیاری از واژهها در زبان فارسی وامگرفته از زبان عربیست و بدین لحاظ مترادف فارسی برخی از واژههای عربی معنی کامل کلمه را نمیرسانند. از جملهی این واژهها کلمهی جهل است.
بهلحاظ لغوی لغتشناسان برای واژهی جهل معانی متعددی را ذکر کردهاند:
۱- جهل نقیض دانش و آگاهی (نادانی و ندانستن)۱ است.
۲- خالیبودن نفس [ذهن] از علم که معنای اصلی جهل است.
۳- اعتقاد به چیزی برخلاف آنچه که هست.
۴- انجامدادن کاری برخلاف آنچه که باید انجام شود.۲
• جهل در معنای انجام کار برخلاف آنچه باید انجام شود؛ اشاره به ندانمکاری خودخواسته دارد، نه ناآگاهی ناخواسته.
• اعتقاد به چیزی برخلاف آنچه هست؛ این معنی جهل متضمن این مفهوم است که افرادی حقیقت چیزی را میدانند ولی خود را به نادانی میزنند و از برای منافع خویش اعتقادی به چیزی برخلاف آنچه که هست، دارند. به سخن دیگر نادانی با نادانیورزی، یعنی آگاهانه بیخردی ورزیدن، متفاوت است.
معناشناسی مقدس
۱- پاک و پاکیزه
۲- شایستهی پرستش و احترام
۳- دارای کیفیت آسمانی
۴- بسیار باارزش و گرامی۳
ترکیب وصفی جهل مقدس مفهومی برساخته است، که پیشینهای دیرینه و تاریخی دارد. در این ترکیب کلمهای با بار معنایی منفی – جهل – در کنار کلمهای با بار مثبت – مقدس – قرار گرفتهاست؛ به سخن دیگر، گویی کلمهی مقدس، آن جهل و ناآگاهی را موجه میسازد. بهعبارتی، اگر ندانستن یا برخلاف دانستهها عملکردن براساس باورهای مقدس باشد، توجیهپذیر میشود. در ادامه، تحقق و شرح این مفهوم را با بیانی ساده و روایتگونه مطرح میکنم.
جهل مقدس در سخن استاد محقق داماد۴
چنانکه در آغاز عرایضم بیان کردم، بنده مفهوم جهل مقدس را از دو کتاب ایشان وام گرفتهام. کتاب اول، فاجعهی جهل مقدس، کتابیست از سلسلهمباحث روشنگری دینی، خصوصا اسلام و تشیع. محقق داماد در پاسخ به این سؤال که چرا از جهل مقدس بهعنوان «فاجعه» در عنوان کتاب یاد کردهاست، میگوید: «جهل مقدس میتواند فاجعه به بار آورد.»۵ او در ادامه بیان میدارد که منظورش از فاجعهی جهل مقدس رویداد روز دهم محرم سال ۶۱ هجری و کشتهشدن حسینبنعلی علیهالسلام، خاندان و یاران او در کربلاست، رویدادی تاریخی که در مذهب تشیع جایگاهی ویژه دارد و آنچه رخ داده پیامد و برآمده از جهل مقدس است. سپس استاد دربارهی وامگیری مفهوم جهل مقدس میگوید: «من این اصطلاح را از جوردانو برونو (Giordano Bruno) گرفتهام.»۶و۷
۴۱۱ سال پیش (ناظر به سالی که کتاب نوشته شدهاست) در روز ۱۷ فوریه سال ۱۶۰۰ میلادی، جوردانو برونو، فیلسوف ایتالیایی، پس از گذراندن ۸ سال در سیاهچالهای خوفناک دادگاهِ تفتیش عقاید در میدان کامپو دی فیوری شهر رم زندهزنده در آتش سوزانده شد. ادلهی محکومیت جوردانو برونو از این قرار بود:
۱- انتقاد از آرای افلاطون و ارسطو
۲- اعتقاد به نظریهی کوپرنیک مبنی بر عدم مرکزیت زمین در عالم و اعتقاد به بینهایتبودن عالم (Copernican heliocentrism)
۳- اعتقاد به وجود سایر منظومههای شمسی، جز آن که ما در آن هستیم
۴- اعتقاد به اینکه ستارگان آسمان هرکدام خورشیدی هستند همانند خورشید ما
۵- پیروی از دموکریت (ذرات کوچک) درخصوص باور به ساختهشدن جهان از اتمها
جوردانو برونو کسی بود که از حق تمام انسانها برای اندیشیدن، بدانگونه که دلشان میخواست، دفاع میکرد. او برای ایدهها و اندیشههایی که آیین یا باوری را به مردم تحمیل میکردند جایگزینی ارائه داد. قبل از اینکه جوردانو برونو در آتش سوزانده شود، جلادان پاپ برای اینکه او را از گفتن سخنان کفرآمیز از نظر دادگاه تفتیش عقاید باز دارند، زبانش را قطع کردند. این سرنوشت اغلب فلاسفه و اندیشمندان دورهی تفتیش عقاید (Inquisition) کلیسای کاتولیک بود. نوشتهاند که وقتی برونو را به یک میلهی آهنین بسته بودند و انبوهی از هیزم برای سوزاندن او جمع کرده بودند، او ساکت بود و تسلیم شده بود و چیزی نمیگفت، ولی اتفاقی افتاد که یک جملهی تأثیرگذار گفت که در تاریخ باقی ماند. آن اتفاق این بود که ناگهان دید پیرزنی نزدیک شد که تکههیزمی در دست داشت و با آوردن نام خدا بر لب، آن را به روی هیزمها انداخت. برونو سکوتش را شکست، گویی عمل این پیرزن مغز استخوانش را سوزاند و گفت: «لعنت بر این جهل مقدسات.»۸
بگذارید در اینجا اشارهای کنیم به یکی از فلاسفهی بزرگ که از این حادثه جان سالم به در نبرد و شهید تیغ جهل مقدس شد. او کسی نیست جز سقراط، فیلسوف یونانیِ قبل از میلاد مسیح. دادگاه جهل مقدس سقراط را محکوم کرد تا جام شوکران را بنوشد. آریستوفان (Aristophanes)، شاعر و درامنویس یونانی که در ۴۴۶ قبل از میلاد مسیح زندگی میکرد و معاصر سقراط بود، در نمایشنامهای تحتعنوان ابرها در مقام طنز با سقراط شوخی کرده و او را به نوعی مرغ دریایی، که همیشه سرش به سوی آسمان است، تشبیه میکند. آریستوفان مردی بزرگ و از کسانیست که افلاطون در رسالهی مهمانی از او یاد کرده و از او خواسته تا سخنی راجع به عشق بگوید. آریستوفان هم مطلبی بیان میکند که نکتهی مهمی در آن نهفته است. او در چند بیتی از اشعارش اینگونه میگوید: «نوجوانی و جوانی پایان میپذیرند، بیسوادی با آموزش و پرورش از بین میرود، و مستی سرانجام به هشیاری مبدل میشود، اما حماقت برای همیشه باقی خواهد ماند.» این چنین بود که سقراط در راه اندیشههایش شهید شد.
مهمترین، یا حداقل یکی از آفتهای اجتماعی، نهتنها در پارادایم بینشی ادیان ابراهیمی، بلکه به سخن دقیقتر حتی در ادیان غیرابراهیمی، اندیشههای فلسفی، کلامی، عرفانی و آیینهای تصوف، جهل مقدس است. در کتاب ذکر شده، جهل به دو قسم جهل مرکب و جهل بسیط تقسیم شدهاست. مطابق دیدگاه نگارندهی کتاب، جهل بسیط اصلا بد نیست، برای اینکه ما بهگونهای به ناآگاهی و ندانستن خودمان معرفت داریم و میدانیم که نمیدانیم، بنابراین لزوما و از سر نیاز و استغنا بهدنبال آن میرویم تا بتوانیم جهل را به دانایی مبدل کنیم. در مقابل، جهل مرکب مصداق شعر معروف ابن یمین، شاعر قرن هشتم، است که چنین سروده است: «آنکس که نداند و نداند که نداند/ در جهل مرکب ابدالدهر بماند.»۹
در ادامه، با نگاهی دقیق و موشکافانه به متون و موضوعات دیگر هم میتوان نظیر این مطلب، یعنی گونههای مختلف جهل و اشکال متفاوتش را مورد توجه قرار داد. برای مثال، محمد غزالی میگوید: «وجود ناقص هرچیزی از عدم محض آن بهتر است جز علم و دانش.» منظور این است که ندانستن علم و دانش در رابطه با موضوعی بهتر از نصفه و نیمه دانستن آن است؛ چراکه این کمبود و نداشتن دانش آسیبزا خواهد شد و افراد را دچار خطا و استنتاج۱۰ نادرست خواهد کرد. ما میتوانیم مطلبی را به همین مضمون از ابنسینا در کتاب اشارات و تنبیهات مشاهده کنیم که مجددا در نکوهش میانمایگی در علم و دانش سخن میگوید. سخن ابنسینا این است: «بپرهیزید از زرنگی ابتر، یعنی از زرنگی ناقص و نیمزرنگی.» دکتر محقق داماد میگوید: «انسان یا باید ساده باشد یا کاملا عاقل و فهمیده.» اگر کمی فکر کنیم متوجه میشویم که این وضعیت نادرستیست که متأسفانه بسیاری به آن گرفتار هستند. پس از آن، استاد نمونههایی از این ناکاملی دانش و آفتهای آن را برمیشمرد و خواننده را به این مهم توجه میدهد که جهل مرکب و نمونههایی که از آن صحبت کردیم هیچکدام جنبهی قدسی ندارند و اگر ما در میان انواع جهل بخواهیم نوعی از جهل را آسیبزاترین بنامیم، آن «جهل مقدس» است. جهل مقدس جهلیست که بُعد قدسی دارد. در چنین جهلی، شخص جاهل در جهل میسوزد، اما این جهل خود را به خدا، دین یا باور خویش منتسب میکند. گرسنگی، فقر، فلاکت، بیماری، جنگ و دشمنی، جنایت، انسانکشی، ایذاء و آزار به همنوع، همه را به قصد قربت متحمل شده یا انجام میدهد و جالبتوجه اینکه از هر گونه روشنگری نسبت به باور، دین، مذهب یا هر مسلکی برای خدا میهراسد.
بنابراین یکی از آفات اجتماعی که میتوان آن را فاجعهای تأسفبار برای جوامع دینی امروز نامید جهل مقدس است. جهلی که قهرمانانش دست به دهشتناکترین جنایات بشری میزنند، بهخیال آنکه کاری که میکنند خواست و رضایت خدا در آن لحاظ شده و آنان برای خدا تلاش میکنند. در یونان باستان نبردها میان خدایان بود و در ادوار بعد جنگها در قالب بینشهای ادیان شکل گرفت. در تاریخ تمام ادیان جنایات و خونریزیهایی که به دست گروههای مخالف به بار آمده همه معلول همین نوع جهل است.
بر دار شدگان جهل مقدس در عرفان و تصوف
عرفان و تصوف در سرزمین ایران ریشهای کهن دارد که به قرنها پیش از اسلام باز میگردد. تاریخ این دانش کهن به اقتضای وسعت و عظمت خاص آن، مکاتب و نحلههای گوناگونی را پدید آوردهاست و ما طی قرنهای متمادی شاهد ظهور، حضور، فعالیت و سیر تکاملی سلسلهها و طرائق متفاوت و متعددی هستیم که تا امروز هم تداوم دارند. این به حق پیوستگان تیغ جهل مقدس در تصوف و عرفان، هم از نظر تاریخی و دورهای، هم از نظر جغرافیایی و منطقهای و هم از نظر مکتبها و مسلکها، تفاوتهایی داشته و دارند که تنها به نام سه تن از آنها اکتفا میکنیم؛ همچون حسین بن منصور حلاج، شیخ شهابالدین سهروردی مشهور به شیخ اشراق و عینالقضات همدانی.
تاریخ نشان میدهد جایگاه عرفان و تصوف، به علل و عوامل خاص، در برخی از مناطق بیشتر رایج بوده است، چندانکه در سیر کلی عرفان و تصوف تأثیری نمایان داشتهاست. خطهی کرمان یکی از این مناطق است؛ گویی خاک این اقلیم با عبیر عرفان و تصوف درآمیخته و دل و جان مردمش با شمیم معرفت پرورده شدهاست. این بینش عرفانی و توجه به تصوف که در کرمان دیده میشود، از گذشتهی پربار این خطه سرچشمه میگیرد و از بحر فیاض تعالی و معارفِ عارفانی نشئت مییابد که قرنها در این اقلیم زیستهاند. مشاهد و مزارات متعدد اولیاء، عرفا و بزرگان طریقت که در گوشه و کنار خاک کرمان دیده میشود، یادآور ادوار سرشار از معنویتیست که به انوار تعالیم آن بزرگان تابان بوده و تاکنون نیز ادامه یافتهاست.
بگذارید که از این رهگذر در زمان سیری کنیم و رحل اقامت در قرن سیزدهم بیفکنیم که مصادف با روزگار حیات و شهادت یکی از عارفان نامآور کرمان، یعنی حضرت مشتاق است.
میرزا محمد تربتی خراسانی، ملقب به مشتاق علیشاه اصفهانی (وفات ۲۷ رمضان ۱۲۰۶ ق)، فرزند میرزا مهدی از جمله دیگر شهیدان جهل مقدس است. اصل وی از تربت حیدریه بود، در اصفهان به دنیا آمد و مراحل نخستین حیات را همانجا گذراند و سرانجام مقیم کرمان شد.
مشتاق طفلی شیرخوار بود که پدرش رحلت نمود. با وجود آنکه پدرش سفارش او را به برادرانش کرده بود که به محبت با وی رفتار کنند، اخوانش چون برادران یوسف وصیت پدر را فراموش کردند و به آزارش پرداختند. در پنجسالگی او را به مکتب سپردند؛ روز اول که مکتبدار الفبا را درس میگفت، مشتاق از وی پرسید که معنی «الف» چیست؟ چرا حرفِ «با» یک نقطه دارد و «تا» دو نقطه و «ثا» سه نقطه و «جیم» یک نقطه؟ مکتبدار حیرتزده ندانست چه جواب دهد و او را تهدید کرد اگر چنین سؤالهایی کند از مکتب بیرونش خواهد کرد.
مشتاق از درس و بحث و مدرسه دلسرد شده و هر روز از شر ملا از مکتب فرار میکرد و در کتاب تکوین۱۱ به مطالعه میپرداخت. روزها به کوه و دشت پناه میبرد، با خود خلوت میکرد و در عالم هستی به گشتوگذار میپرداخت. مدتی او را به بافندگی وادار کردند، اما او و روح پرفتوحش با این وضعیت پیوند نیافت و زمانی دیگر راه مجلسی در پیش گرفت که در آنجا بحث و گفتوگویی از معرفت، حکمت و عرفان مطرح میشد.
صداها را بسیار خوب تقلید میکرد، تقلید صدا و آموختن آهنگ او را به موسیقی کشانید و در اندکزمانی نواختن ساز را آموخت و در آواز و موسیقی به مقام استادی رسید. اما پس از چندی ضعیف و رنجور شد. دوستانش او را به ورزش ترغیب کردند و مشتاق به زورخانه (محل ورزش باستانی) روی آورد و زیر نظر پهلوان نامی آن زمان در اصفهان، که به آقا صادق مشهور بود، به ورزش باستانی پرداخت و در فنون کشتی مهارت یافت و با آیین جوانمردی و آزادگی آشنا گردید.
در بامداد جوانی عاشق شد و از مرحلهی عشق مجازی به نیکنامی عبور کرد. پاکدامن و دلپاک و سرگشته در انتظار عشق حقیقی روزها را سپری میکرد؛ با زیبایی ظاهر و باطن، شیفتگان زیادی یافت و برای عبور از عشق مجازی به شیراز سفر کرد در آنجا وزیر کریم خان، میرزا محمد، مقدمش را گرامی داشت و به دربار کریم خان راه یافت و مدتی آنجا ماند.
یکی از روزها که از غوغای عشق مجازی به ستوه آمده بود، از شهر بیرون رفت و راه کوه و صحرا در پیش گرفت. در خارج شهر به جناب «نورعلیشاه» برخورد و گمشدهی خود را بازیافت و شیفتهی او شد.
روحها بر همدگر بشتافتند
یکدگر را یار دیرین یافتند
حضرت نورعلیشاه مشتاق را یافت و او را به خدمت پدر ارجمندش، حضرت فیض علیشاه، راهنمایی کرد و مشتاق در خدمت ایشان به فقر نعمتاللهی مشرف شد و پس از چندی به مشهد رفت و از آنجا عازم ماهان (آستان شاه نعمتالله ولی) شد، سپس به کرمان رفت و در همانجا ساکن شد.
در این سفر جمع زیادی از علما و بزرگان کرمان مجذوب جناب مشتاق علیشاه شدند و در حلقهی فقر (سلسله) نعمتاللهی وارد گردیدند. یکی از اعضای حلقه سید محمد صادق، برادر سید ابوالحسنخان، حاکم کرمان بود و دیگری عالم متقی و زاهد پاکسرشت، محمد تقی مظفر علیشاه. با عبور از وقایع تاریخی آن زمان و فراز و نشیبهای فراوان قدرتمندان، سوسوی چراغهای شریعت رو به خاموشی نهاد که علمای آن زمان آن را برنتافتند. بدین جهت، بار دیگر تیغهای زهرآگین نادانی علم شد و شمشیر جهل مقدس از نیام برآمد و بر پیکر پاک ابرمردی دیگر فرود آمد که کرامتها و خوارق عادات زیادی را به او نسبت میدادند و آنان که چشم دل داشتند بهطور عینی و ملموس به درک آن توفیق مییافتند. بهر روی درنهایت، هیاهوی عوام فریبان و هوهوی سوختهدلان در روز ۲۷ رمضان ۱۲۰۶ هجری، واقعهای دیگری را رقم زد و آن شهادت مشتاق علیشاه بود که آثار عروج آسمانی او تا همیشهی روزگار باقیست. او و یار دیرینهاش درویش جعفر را در مسجد جامع کرمان به شهادت رساندند. به گواه تاریخ، برخی شهادت مشتاق علیشاه را در صحن مسجد عنوان کردهاند و برخی گفتهاند که او را داخل محراب مسجد سنگسار کردند؛ از همین رو مسجد جامع کرمان تنها مسجدیست که دو محراب دارد. یکی از محرابهای مسجد، شهادتگاه مشتاق است۱۲، جایی که خنجر جهل و چاقوی نادانی بر پیکر عارفی وارسته و عاشقی شیدا فرود آمد و بدینگونه وصال معشوق برایش محقق شد و گرد غم و روسیاهی بر چهرهی تاریخ نشاند؛ گرچه واقعهی شهادت وی تا همیشه جاودان۱۳ خواهد بود. حضرت مشتاق شاعر هم بود، اما تنها یک رباعی از او بر جای ماندهاست:
هرکه شد خاکنشین برگوبری پیدا کرد
دانه در خاک فرو رفت و سری پیدا کرد
تا مجرد نشوی راه به مقصد نبری
بیضه چون پوست فروهشت پری پیدا کرد
یادداشتها
۱- ابن منظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب ج ۴ ص ۴۰۲ «جهل»
۲- راغب اصفهانی، محمّد، مفردات، ص ۲۰۹ «جهل»
۳- فرهنگ معین، مدخل مقدس
۴- عنوان فاجعهی جهل مقدس، ص ۱۳۱ به بعد (عنوان کتاب نیز میباشد)
۵- همانجا
۶- فاجعهی جهل مقدس، ص ۳
۷- Larause Dictionary, Encyclopaedia, vol.1 page 234
۸- فاجعه……ص ۱۳۲
۹- امیر فخرالدین محمود طغرایی معروف به ابن یمین. ص ۱۳۴، کتاب جهل مقدس
۱۰- استنتاج در اصطلاح منطق نتیجهگیری شق (شکل) فرم سوم قیاس است. پرویز انسان است، انسان فانی است، پرویز فانی است (استنتاج)
۱۱- مقصود عالم هستی و طبیعت است
۱۲- رضا قلی خان هایت (۱۱۷۹ – ۱۲۵۰ ه.ش) اصول الفصول فی حصول الوصول. پیران ص ۲۰۰
۱۳- یکی از آثار رضا قلی خان
کتابنامه
۱- محقق داماد، سید مصطفی، ۱۳۲۴، در دادگاه جهل مقدس، تهران: انتشارات سخن با همکاری مرکز علوم نشر اسلامی، ۱۳۹۸.
۲- محقق داماد، سید مصطفی، ۱۳۲۴، فاجعهی جهل مقدس/ گفتارهایی در تحلیل حادثه عاشورای حسینی، تهران: انتشارات سخن با همکاری مرکز علوم نشر اسلامی، ۱۳۹۸.
۳- نوربخش، جواد، ۱۳۰۵، پیران و صوفیان کرمان، تهران: یلدا قلم، ۱۳۸۲.
۴- هدایت، رضاقلی خان، ۱۱۷۹ ه.ش/۱۲۵۰ه.ش، بینا، بیتا (مابقی کتابشناسی پیدا نشدهاست)
۵- همایونی، مسعود، ۱۳۵۵، تاریخ سلسلههای طریقه نعمتاللهیه در ایران، تهران: مکاتب عرفان ایران.
۶- دیوان بیگی شیرازی، ۱۳۶۴ ، احمد، حدیقالشعراء، تصحیح عبدالحسین نوایی، زرینکوب.
۷- مظفر علیشاه کرمانی، ۱۳۴۷ دیوان مشتاقیه، به کوشش جواد نوربخش، تهران: خانقاه نعمتاللهی.
۸- معصوم علیشاه دکنی، ۱۳۴۴، طرایق الحقایق، تصحیح محمّد جواد محجوب، تهران: بارانی.
۹- ابن منظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، جلد ۲ ، ص ۴۰۲ (مدخل جهل) (مابقی کتابشناسی پیدا نشدهاست)
۱۰- لسان العرب تصحیح میردامادی، بیروت: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر ۱۴۱۴ ه. ق.
۱۱- راغب اصفهانی، محمد، ۱۳۸۷، مفردات الفاظ قرآن کریم، ترجمه حسین خداپرست؛ زیر نظر عقیقی بخشایشی، قم: دفتر نشر نوید اسلام.
۱۲- ایرانمنش، پری، ۱۳۷۲، عرفای کرمان، تهران: مؤسسهی مطالعات تحقیقات فرهنگی.
۱۳- ایرانمنش، پری، ۱۴۰۱، خرق عادت و معجزه (در تفسیر کلام فلسفه و علوم اسلامی). تهران: انتشارات نور اشراق.