ذهن‌آگاهی در جهت رهایی از ذهن

دکتر علیرضا نوربخش

ترجمه: دکتر صفورا نوربخش
آن‌گونه در زندگی عمل کن که گویی آخرین عمل توست.
مارکوس اورلیوس (Marcus Aurelius)، کتاب تأملات

طرح از: Cameron Gray

ذهن‌آگاهی تمرینی‌ست که از مفهوم بودایی ساتی (Sati) برمی‌خیزد و به‌عنوان تکنیک مراقبه در بودایی تبتی و ذن به وجود آمده‌است. در چند دهه‌ی اخیر در غرب از تکنیک ذهن‌آگاهی برای ازمیان‌بردن فشارهای زندگی مدرن و افزایش توجه و تمرکز در کارهای روزمره استفاده شده‌است. امروزه بسیاری از سازمان‌ها و مسئولین بهداشتی از این رویکرد استقبال کرده‌اند و نه‌تنها ذهن‌آگاهی را تمرین سودمندی برای بهداشت روان می‌شمارند، بلکه به تبلیغ آن می‌پردازند. به‌علاوه، در حال حاضر اپلیکیشن‌های متعددی برای تمرین ذهن‌آگاهی وجود دارد.

ذهن‌آگاهی چیست؟ تصور کنید قرار است یک دوست قدیمی را ملاقات کنید. معمولا جایی قرار می‌گذارید تا حین خوردن قهوه، درباره‌ی چالش‌های جدید زندگی و خبر‌های تازه گپ بزنید و نظرات و توصیه‌های یکدیگر را بشنوید. مدت‌هاست که این کار را انجام داده‌اید و دیدن دوستتان همیشه نتیجه‌ی مثبت و خوشایندی به همراه داشته‌است. اما این بار دوست شما بدون دلیل آشکاری تغییر رویه داده‌است. به‌جای اینکه با هم‌دردی به روایت شما گوش کند، برخوردی کاملا منفی با شما دارد. او به‌شدت شما را شماتت می‌کند و حتی شما را «بسیار احمق» می‌خواند. واکنش بی‌درنگ شما این است که بسیار ناراحت و عصبانی شوید. حالا دو راه برای مواجه‌شدن با موقعیت حاضر دارید. راه اول این است که بگذارید ناراحتی و خشم شما را از پای درآورد و احساسات منفی بر شما غلبه کند. در نتیجه حالت تدافعی به خود می‌گیرید. شاید صدایتان را بلند کرده و دوست خود را به نادانی متهم کنید. خشم بر شما غالب شده و کنترل خود را از دست داده‌اید. راه دیگر پذیرفتن احساسات منفی‌ست که در اثر کلمات دوستتان در شما پدید آمده، بدون آنکه به این احساسات بهای بیش از اندازه دهید و بگذارید که این احساسات بر شما غالب شود. به‌رغم  سختیِ این کار، شما سعی می‌کنید شماتت‌های دوستتان را شخصی نگیرید. از احساسات منفی خود فاصله می‌گیرید، نفس عمیقی می‌کشید و توجه خود را معطوف به موقعیت حاضر و دوست خود می‌کنید. از آنجا که برای این دوست اهمیت زیادی قائل هستید، سعی می‌کنید که با خون‌سردی با او صحبت کنید تا بتوانید بفهمید که دلایل او برای شماتت شما و کلمات سختی که به کار برده چه بوده‌است. این راهِ دوم در راستای ذهن‌آگاهی است.

ذهن‌آگاهی به کلام ساده همان توجه به محتوای ذهن است بدون احساس وابستگی به آن. ما محتوای ذهن را نظاره می‌کنیم بدون اینکه به آن بها بدهیم و تنها شاهدی هستیم بی‌طرف. نتیجه‌ی این رویکرد، آگاهی‌ای‌ست که زندگی‌کردن در لحظه را ممکن می‌کند. ناراحتی بیشتر مردم از زندگی خود به‌خاطر بی‌توجهی به لحظه‌ای‌ست که در آن به سر می‌برند. تمرکز و حواس اغلب مردم به آینده یا گذشته معطوف است که کاری‌ست بیهوده. ذهن‌آگاهی عمدتا به ما می‌آموزد که حقیقت همین لحظه‌ای‌ست که در آن هستیم و راه توجه به این لحظه، خودآگاهی نسبت به افکار و احساسات‌مان در هر لحظه از زمان است.

تمرین ذهن‌آگاهی بدین معنا نیست که تجربیات خود را تحلیل کنیم، بلکه منظور درک شفاف هر لحظه و آگاهی از محتویات ذهن است. اگر عصبانی هستید، در مرحله‌ی نخست به عصبانیت خود آگاه می‌شوید بدون آنکه تسلیم آن شوید و به آن بیاویزید، یا عکس‌العملی نشان دهید. وقتی بی‌طرفانه احساسات خود را نظاره کنید، به‌زودی ناپدید می‌شوند و احساسات یا افکار دیگری جایگزین‌شان می‌شود. شما تنها شاهد این جایگزینی هستید و در نتیجه‌ی آن سطح آگاهی شما تغییر می‌کند. به‌جای اینکه زندگی شما روی فرمان خودکار باشد، بی‌تأمل به مسائل واکنش نشان دهید، در فراز‌ونشیب احساسات خود گیر کنید و از آنچه اتفاق می‌افتد غافل باشید، نگرش خود را تغییر می‌دهید، عقب می‌ایستید و به مشاهده‌ی افکار و احساسات خود می‌پردازید، بدون آنکه ارزشی به آن‌ها اطلاق کنید. لازمه‌ی دیگر ذهن‌آگاهی این است که ما در هر لحظه به کیفیت تجربه‌ی خود واقف باشیم، چه خوشایند، چه ناخوشایند یا خنثی، و در نهایت بتوانیم این نگرش که «منی وجود دارد که شاهد این تجربیات است» را نیز رها کنیم.

ذهن‌آگاهی مهارتی‌ست که در اثر سال‌ها تمرین به‌ کمال می‌رسد. تکنیک‌های مدیتیشن زیادی هستند که به این مهارت کمک می‌کنند. نمونه‌ی پیشِ رو یکی از این روش‌هاست. مکان ساکتی را پیدا کنید و چهارزانو یا روی صندلی بنشینید، چشمان خود را ببندید و به‌شیوه‌ی معمول نفس بکشید. به دم و بازدم خود توجه کنید. از حسی که در هر دم‌ و بازدم وجود دارد آگاه باشید و بر نفس‌کشیدن تمرکز کنید. هر فکری را که در افق آگاهی شما پدیدار می‌شود مشاهده کنید، بدون آنکه به آن بیاویزید و بگذارید شما را با خود ببرد. همان‌ گونه که افکار و احساسات پدیدار و ناپدید می‌شوند، به تمرکزکردن روی دم و بازدم خود ادامه دهید. این کار به‌ظاهر آسان می‌آید، اما حواس بیشتر مردم بلافاصله با افکارشان پرت می‌شود و با چشمان بسته درگیر تراوش‌های ذهنی خود می‌شوند. 

چنین تعریفی از ذهن‌آگاهی البته نسبت به هدف غایی آن بی‌طرف و خنثی است. می‌توان گفت که هدف اصلی از ذهن‌آگاهی در معنای غیرمعنوی آن غلبه بر فشارهای زندگی و دستیابی به سلامت روان است. چنین تعریفی به هدف‌های معنوی و اخلاقی ما ارتباطی پیدا نمی‌کند. تمرین ذهن‌آگاهی در چهارچوب چنین تعریفی مستلزم داشتن اهداف معنوی و اخلاقی نیست. یک سیاست‌مدار می‌تواند تمرین ذهن‌آگاهی کند تا بتواند در انتخابات پارلمان موفق شود یا با چالش‌های مخالفان کنار بیاید. یک فروشنده می‌تواند تمرین ذهن‌آگاهی کند تا بازاریابی بهتری ارائه کند و سود خود را افزایش دهد. ذهن‌آگاهی می‌تواند برای جراحی که در حال انجام عمل بسیار پیچیده‌ای‌ست کمکی باشد برای تمرکز بیشتر و توجه دقیق‌تر به لحظه‌ی حال. یک شرکت تجاری می‌تواند با تبلیغ و تدریس ذهن‌آگاهی درصدد افزایش تولید و بازده کاری کارمندان خود باشد، با این نگرش که این تکنیک به آن‌ها کمک خواهد کرد که با فشار کار کنار بیایند و بهتر کار کنند.

از طرف دیگر بودا تمرین ذهن‌آگاهی را به شاگردانش آموخت تا بتوانند بر طمع، توهم، و امیال خودخواهانه‌ی خود غلبه کنند و به کمال دست یابند، تجربه‌ای که طیِ آن شخص متوجه موهوم‌بودن من می‌شود و از آن رها می‌گردد. از نظر بودا، هدف نهایی ذهن‌آگاهی رسیدن به آگاهی بی‌انتهاست. در این تجربه، شخص نه به‌عنوان موجودی منفرد و مجزا، بلکه به‌عنوان موجودی که با تمام عالم یکی شده‌است، به آگاهی می‌رسد. چنین تجربه‌ای می‌تواند با مفاهیمی چون فنا‌فی‌الله و بقا‌بالله در تصوف مترادف باشد. بدین معنا که شخص باید اول از خود بمیرد تا بتواند در خدا یا حق بقا پیدا کند. هنگامی که انسان کامل به بقا می‌رسد، آگاهی او دربرگیرنده و نامحدود است. لازم به یادآوری‌ست که مفاهیمی چون یکی‌شدن با عالم  یا بقا‌بالله در مسلک بودایی و تصوف کاملا تجربی هستند و گفتمان منطقی از درک آن عاجز است.

شکی نیست که تمرین ذهن‌آگاهی می‌تواند به ما کمک کند که به احساسات و افکارمان توجه بیشتری داشته باشیم و در نهایت بتوانیم برای رسیدن به آرامش از آن‌ها بگذریم. اما بدون داشتن هدف معنوی و نیت درست اولیه، تمرین ذهن‌آگاهی تنها در حد یک مهارت خاص باقی می‌ماند. برای مثال می‌توان از مهارت رانندگی استفاده کرد. رانندگی می‌تواند شخص را از مکانی به مکان دیگر منتقل کند یا صرفا در کار قاچاق اجناس به کار گرفته شود. بنابراین همان طور که گفتیم در تمرین ذهن‌آگاهی آنچه اهمیت دارد نیت و هدف اولیه است. آیا هدف غلبه بر طمع، خودفریبی و امیال خودخواهانه است یا کاهش فشارهای روانی؟ یا تسلط بیشتر بر خود برای استفاده‌ی بهینه از زمان به‌منظور کسب مادیات؟

به هر حال چه هدف ما از تمرین ذهن‌آگاهی مدیریت فشار روزمره باشد و چه تقویت هم‌دردی و شفقت، راهکار ذهن‌آگاهی راهکاری ذهنی‌ست که به ما می‌آموزد تا به محتویات آگاهی خود در هر لحظه توجه کنیم. این راهکار بسیار ملموس است و برای مخاطب غربی، که معنویت را از راه عقلانی و مفهومی دنبال می‌کند، راهکاری‌ست قابل‌فهم که می‌تواند تمایل ما را به معنویت توجیه کند یا قبل از پانهادن در راه معنوی «درکی» از آن به وجود آورد.

حال درباره‌ی جایگاه ذهن‌آگاهی در تصوف چه می‌توان گفت؟ اگر به‌دنبال تعریف تصوف در گفتمان غربی بگردید، می‌بینید که از «بُعد معنوی اسلام» گرفته تا «تجربه‌ی اشراقی از طریق چرخیدن و ذکرگفتن» یا «طریقت معنوی برای یکی‌شدن با حقیقت از راه عشق و شفقت» تعاریف گوناگونی برای آن وجود دارد. تجربه‌ی شخصی به من نشان داده‌است که بیشتر مردم در غرب از طریق خواندن کتاب درباره‌ی تصوف به آن جذب می‌شوند و به‌خصوص تحت‌تأثیر اشعار عاشقانه‌ی آن قرار می‌گیرند. اما در خاورمیانه، که مهد تصوف است، موقعیت متفاوت است. 

بگذارید از تمرین ذکر یا مراقبه در تصوف شروع کنیم. تمرین ذکر در تصوف مشابه تمرین ذهن‌آگاهی یا مراقبه‌ای‌ست که در بالا به آن اشاره شد. در اینجا صوفی نام خدا را با هر نفس، یعنی دم و بازدم خود، ذکر می‌کند با این هدف که نَفْس خود را مهار کند و با تمرکز بر صفات الهی به تصفیه‌ی خود بپردازد. اما همان‌ گونه که از زبان بسیاری از صوفیان شنیده‌ایم، تمرین مراقبه در مراحل نخست در دوگانگی باقی می‌ماند. بدین معنا که در اینجا هنوز دو وجود در تعامل است، یکی ذاکر و دیگری مذکور. هدف تصوف ولی رسیدن به وحدت است.

رسیدن به وحدت چگونه ممکن است؟ تمرین ذکر در تصوف مانند مراقبه در مسلک بودایی، بیشتر رهایی تدریجی از نَفْس است. هرچه بیشتر شخص ذکر بگوید، بیشتر صفات الهی را در خود تقویت می‌کند و نَفْس خود را مهار می‌کند تا آنجا که سرانجام نَفْس او در حق فنا می‌شود. مثالی که اغلب برای توصیف این روند به کار گرفته می‌شود مثال قطره و دریاست. قطره در مراحل گوناگونی از ابر و نهر و رودخانه گذر می‌کند تا بالاخره به دریا رسد. هنگامی که قطره به دریا رسید، دریا می‌شود و دیگر هیچ نشانه و ردپایی از قطره نخواهد بود.

پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که آیا راهی غیر از تمرین مراقبه یا ذهن‌آگاهی برای رسیدن به وحدت و درک «موهوم‌بودنِ من» وجود دارد. در مسلک بودایی و تصوف، راهکارهای غیردوگانه‌ای (non-duality) وجود دارد که تمرین مراقبه را دور می‌زنند و می‌توانند در هر لحظه به آگاهی از وحدت و موهوم‌بودنِ من منجر شود. در بعضی از مکاتب بودایی مانند ذن، تمرین غیردوگانه‌ای وجود دارد که به درک ناگهانی موهوم‌بودنِ من می‌انجامد. این تعلیمات در مکتب بودایی ذن بیشتر از طریق راهنمای معنوی به سالک منتقل می‌شود.

در واقع راهکار مشابهی در تصوف وجود دارد که براساس مراقبه و ذکر عمل نمی‌کند، بلکه بر پایه‌ی تجربه‌ی مستقیم الوهیت از طریق عشق به معلم معنوی یا پیر طریقت است. اگرچه تصوف اغلب در مفاهیمی چون تصفیه‌ی نفس و رهایی از آن از طریق عشق الهی تعریف شده‌است، صوفیان به این نتیجه رسیدند که از آنجا که حق بالاتر از موجودات است و حتی در خیال ما نمی‌گنجد، عشق‌ورزیدن به آنچه غیرقابل‌فهم و ناآشناست غیرممکن است. عشق مستلزم معشوقی ملموس و قابل‌تصور است که بتوان بر آن تمرکز کرد. از این رو عشق به معلم معنوی یا پیر، نردبانی‌ست برای رسیدن به الوهیت.

با این وجود در تصوف عشق به راهنمای معنوی یا پیر تنها نقطه‌ی شروعی برای سالک معنوی‌ست. در حالی که سالک از طریق عشق به پیر، عشق‌ورزیدن را یاد می‌گیرد، به‌تدریج به‌کمک پیر می‌آموزد تا دامنه‌ی این عشق را به همه‌کس و همه‌چیز، یعنی همه‌ی تجلیات حق، بسط دهد. البته در پایان، مسئولیت پیر یا راهنمای معنوی این است که خود از میانه برخیزد و سالک را به قلمرو عشق الهی برساند. 

تجربه‌ی من در طول سال‌ها زندگی‌کردن در خانقاه در ایران گویای این مطلب است که اینجا گرایش مردم به تصوف از طریق کتاب‌خواندن به‌ وجود نمی‌آید. بی‌شک بیشتر اشعار فارسی عرفانی‌ست و اغلب ایرانیان چند‌خطی حافظ و مولانا به یاد دارند و بدون دانستن معنی این ابیات می‌توانند آن‌ها را تکرار کنند. شعر عرفانی یا صوفیانه قسمتی از فرهنگ فارسی‌ست، اما خواندن شعر لزوما به جست‌وجو و کندوکاو در حقیقت پنهان در شعر منجر نمی‌شود. 

البته کسانی هم مثل من از طریق ارتباط خانوادگی با تصوف آشنا می‌شوند. اما بیشتر کسانی که به تصوف روی آورده‌اند از راه آشنایی با پیر یا راهنمای معنوی به این راه کشیده شده‌اند. نهایتا در شرق آنچه مردم را به تصوف جذب می‌کند، نیاز به ادای عشق و ارادت به کسی دیگر در محیطی معنوی‌ست و توسعه‌ی تصوف در شرق مدیون درک چنین عشق و ارادتی‌ست. مشهورترین مثال این راهکار در تصوف، دیدار شمس و مولانا و دگرگونی معنوی مولانا در اثر این دیدار است. این ملاقات در دورانی از حیات مولانا روی داد که او استاد فقه و راهنمای معنوی بود و مریدان فراوانی داشت. اما این دیدار چنان تأثیر عمیقی در او می‌گذارد که همه‌چیز را به آنی رها می‌کند. خود او این دگرگونی را چنین توصیف می‌کند:

مرده بدم، زنده شدم، گریه بدم، خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

گفت که دیوانه نه‌ای، لایق این خانه نه‌ای
رفتم دیوانه شدم، سلسله‌بندنده شدم

گفت که تو شمع شدی، قبله‌ی این جمع شدی
جمع نیم، شمع نیم، دود پراکنده شدم

گفت که شیخی و سری، پیشرو و راهبری
شیخ نیم، پیش نیم، امر تو را بنده شدم

شاید این بزرگ‌ترین تفاوت فرهنگی میان شرق و غرب باشد. در غرب، معنویت و مذهب اغلب در مکان‌های خاصی چون کلیسا و کنیسه یافت می‌شود یا در سمینار‌ها و خلوت‌نشینی‌ها. اما جامعه به‌طور کلی سکولار است، یعنی این‌گونه طراحی شده‌است. در غرب، وقتی که شما به سوپرمارکت محل خود می‌روید با مذهب مواجه نمی‌شوید. در شرق اما، دست‌کم در آنجا که من بزرگ شدم، مذهب و معنویت همه‌جا حضور دارد، زیرا در تاروپود جامعه تنیده شده‌است. همچنین برای مردم امری عادی‌ست که در مکان‌های متفاوت به‌دنبال راهنمای معنوی باشند و هنگامی که شخص موردنظر خود را پیدا کنند، به او دست ارادت دهند. از این رو، شاید بتوان گفت که عشق و ارادت ورزیدن به پیر طریقت و راهنمای معنوی در شرق قابل‌قبول‌تر است تا در غرب. 

در طول زندگی خود در ایران شاهد عشق و ارادت بسیاری از مریدان به پدر بزرگوارم، دکتر جواد نوربخش (۱۳۰۵-۱۳۸۷)، پیر طریقت نعمت‌اللهی بودم. گرچه پیوستن به طریقت معنوی دلایل متفاوتی می‌توانست داشته باشد، آنچه مریدان را به ادامه‌ی راه معنوی ترغیب می‌کرد عشق و ارادتی بود که نسبت به پدر من داشتند. 

عشق و ارادت می‌تواند برای آن‌هایی که از طریق جذب‌شدن به پیر یا راهنمای معنوی به تصوف راه پیدا می‌کنند قوت لایموت باشد. اما این بدین معنا نیست که چنین آدم‌هایی الزاما درک بهتری از تصوف دارند تا آن‌هایی که تصوف را قدم‌به‌قدم و از راه کتاب و پیوستن به گروه‌های مدیتیشن دنبال می‌کنند. چون کوچک‌ترین تغییری در موقعیت گروه اول می‌تواند عشق آن‌ها را به بی‌تفاوتی و گاهی خشم بدل کند. طی طریق معنوی براساس عشق و ارادت به انسانی دیگر خطرها و مشکلات خودش را دارد.

خطری که سالک را در چنین شرایطی تهدید می‌کند این است که او انتظارات غیرواقعی یا مادی از راهنمای معنوی خود پیدا می‌کند و هنگامی که چنین انتظاراتی برآورده نمی‌شود، مرید سرخورده شده و عشق او به نفی و دشمنی تبدیل می‌شود. از طرف دیگر، راهنمای معنوی نیز در خطر است. در صورتی که مراد متوجه نشود که عشق مرید به او نتیجه‌ی نیاز مرید به تجربه‌ی عشق الهی در این دنیاست،‌ مراد می‌تواند تسلیم قدرت‌طلبی شود و مریدان را به بت‌پرستی تشویق کند. 

پس می‌توان چنین گفت که هر عشق و ارادتی که آلوده به امیال دنیوی و وابستگی‌های مادی‌ست نمی‌تواند عشق معنوی حقیقی باشد. یعنی چنین مریدانی از اول در راه تصوف گام برنداشته‌اند. شاید آنچه لازم است عشق دوجانبه و بدون قید‌وشرط میان مرید و مراد باشد. منظور از عشق بدون قیدوشرط،‌ عشقی‌ست که آلوده به خواست مادی و آرزوی شخصی نباشد. چنین عشق و ارادتی به‌خودی‌خود و با کمترین تلاشی برای رسیدن به هدف غایی ذهن‌آگاهی، یعنی در دم زندگی کردن و وحدت را تجربه‌کردن کافی‌ست. 

داستان زیر از مثنوی معنوی مولوی، آزادی از بند من‌وما را از طریق عشق‌ورزیدن حکایت می‌کند: 

آن یکی آمد دَرِ یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد

گفت من، گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست

خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد؟ کی وا رهاند از نفاق

رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر

پخته گشت آن سوخته پس بازگشت
باز گِرد خانه‌ی همباز گشت

حلقه زد بر در به صد ترس و ادب
تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب

بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دل‌ستان

گفت اکنون چون منی ای من درآ
نیست گنجایی دو من را در سرا

خلاصه‌ی کلام، در تصوف امکان درک فوری و ناگهانی وحدت از طریق عشق میسر است، اما همان طور که همه می‌دانند عشق، یا مهم‌ترین نوع عشق، یعنی عشق بی‌قیدوشرط، تجربه‌ای نیست که در اثر تمرین به دست آید، بلکه ناگهان از غیب – گاه حتی زمانی که ما به‌دنبال آن نمی‌گردیم یا انتظارش را نداریم – بر ما وارد می‌شود. پس تا زمانی که عشق وارد شود،‌ تمرین ذهن‌آگاهی یا مراقبه راهی مطمئن برای کسب صفات الهی، شکستن توهم من و بی‌من‌و‌مایی است.