سیب باغ

دکتر علیرضا نوربخش

عکس: BinGoTinGo | shutterstock.com

سیب باغ امروز طعم بوسه‌ای از يار داشت
سرخی رویش خبر از گونه‌‌ی دلدار داشت

در حریم نازنین‌ زیبای شهرآشوب ما
عاشقی جان‌برکفی دیدم ره گلزار داشت

گفتمش چونی چرا دیوانه و سرگشته‌ای
گفت با من جلوه‌‌ی معشوق رعنا کار داشت

بحر عشق ما چو دریای خروشانی بود
آن‌که گردد غرقه‌اش دل محرم اسرار داشت

نی منم تنها گرفتار دو زلفش روز و شب
آن‌که چشم فتنه‌جویش دید هم اقرار داشت

دیدمش حیران به صحرای جنون عاشقی
آن نصیحت‌گوی عاقل کاو غمش انکار داشت

نوربخش از ملک وحدت بر در میخانه شد
قصه‌ها از ماجراهای لبش بسیار داشت