لویی ماسینیون

از: تری گراهام

لویی فرناند ژول ماسينيون (Louis Fernand Jules Massignon) در روز۲۵ژوئیه۱۸۸۳میلادی در نوژان-سور-مارن (Nogent-sur-Marne)، منطقه‌ای در حومه‌ی پاریس، در خانواده‌ای کاتولیک‌مذهب متولد شد. از نوجوانی به مطالعه و تحقیق علاقه‌ی فراوان داشت، چنان‌که در پانزده‌سالگی درحین تعطیلات تابستانی‌اش در اتریش و آلمان، تحقیقی درباره‌ی ریشه‌های ژرمانیک بعضی از اسامی اروپایی انجام داد و نتایج این پژوهش را در لغت‌نامه‌ای گردآوری کرد. در همین ایام، یکی از هم‌کلاسانش، که پدر او کتابخانه‌ی وسیعی داشت، ماسینیون را با رشته‌ی شرق‌شناسی و ادبیات شرقی آشنا کرد.

لویی در سن ۱۹سالگی، در رشته‌ی ادبیات فرانسه، تاریخ، باستان‌شناسی و سانسکریت از دانشگاه پاریس فارغ‌التحصیل شد و برای ادامه‌ی تحقیقات خود درزمینه‌ی تاریخ به مراکش سفر کرد. در این ایام ماسينيون اعتقادات مذهبی چندانی نداشت و بعدها بود که با آشنایی با حلاج، علاقه‌اش به مسائل دینی و عرفانی شدت گرفت.

دو سال بعد، او دوباره در سفر دیگری سواربراسب راهی مراکش شد. این سفر برای ماسینیون پرماجرا بود و در طی آن علاقه‌ی بسیاری به زبان عربی پیدا کرد، چنان‌که در بازگشت فوراً به ‌آموختن این زبان پرداخت و نیز موفق به دفاع از تز خود گردید. تز او در الجزایر چاپ و منتشر شد که موردتوجه مقامات علمی و مذهبی الجزایر، از جمله کشیشی فرانسوی به نام شارل دو فوکو (Charles de Foucould)، قرار گرفت. بعدها دوستی عمیقی میان ماسينيون و این کشیش بوجود آمد و شارل دو فوكو فردی تأثیرگزار در افکار و روحیه‌ی ماسينيون باقی ماند.

ماسینیون، در سال۱۹۰۶میلادی، دیپلم خود را در زبان عربی از مدرسه‌ی زبان‌های شرقی فرانسه نیز دریافت کرد و در ماه اکتبر همان‌سال درسمت عضو هیئت باستان‌شناسی فرانسه به قاهره رفت. در ابتدا قرار بود که درباره‌ی تمدن باستانی مصر، یعنی دوران فراعنه، تحقیق کند؛ ولی بعد از مدتی کوتاه اقامت در مصر، به‌دلیل معاشرت با مردم مصر و علاقه به فرهنگ اسلامی آن دیار، تصمیم گرفت که رشته‌ی خود را به مطالعات اسلامی تغییر دهد.

در همین هنگام او با لوئیس دَو کوادرا (Luis de Cuadra) از اهالی اسپانیا، که به زبان فارسی آشنا بود و به دین اسلام گرویده بود، آشنا شد و او ماسینیون را با کتاب تذکرة‌الاولیا شیخ عطار نیشابوری آشنا ساخت. ماسینیون از این طریق با شخصیت حلاج آشنا گردید و این گفته‌ی حلاج که «نماز عشق دورکعت است و برای این نماز باید با خون خود وضو گرفت» تأثیر عمیقی در وجود او گذاشت؛ چنان‌که بعدها نوشت: «برای رسیدن به عشق مطلق، شخص باید حلاج‌وار خود را فدا کند. من هم برای اولین‌بار خداوند را با نام “الحق” شناختم.» (نقل از کتاب L’Hospitalité Sacré)

ماسينيون چنان مجذوب شخصیت حلاج شد که تصمیم ‌گرفت پایان‌نامه‌ی دکترای خود را درباره‌ی او بنویسد. او در نامه‌ای به پدرش، علاقه‌اش به حلاج را این‌گونه بیان کرد: «شخصیت حلاج بسیار زیباست و روایت شهادتش تأثیر عمیقی در وجود من گذاشته، هربار که درباره‌ی او می‌خوانم، حزنی ژرف وجودم را فرامی‌گیرد و بسیار منقلب می‌شوم.»

هنگامی که ماسینیون در تابستان۱۹۰۷ برای تعطیلات تابستانی  به فرانسه بازگشت، به او پیشنهاد شد که برای تحقیقی درباره‌ی تمدن باستانی بین‌النهرین به عراق برود. ماسینیون بلافاصله از کارش در قاهره استعفا داد و باعجله از بندر مارسی در جنوب فرانسه با کشتی خود را به بصره رساند. در بصره با والی آن منطقه آشنا شد و با اجازه‌ی او به بازدید و تحقیق درباره‌ی اماکن مربوط به حلاج در آن شهر پرداخت و بعد از چندی، در روز هفتم‌ژانویه۱۹۰۸، خود را از طریق دجله به بغداد رساند و در محله‌ی حیدرخانه‌ی بغداد سکونت گزید.

در بغداد به تحقیقات تاریخی و علمی خود درباره‌ی شهادت حلاج ادامه داد و برای اینکه بیشتر با فرهنگ و شیوه‌ی زندگی مردم این منطقه آشنا شود، در محله‌ای مسلمان‌نشین سکونت اختیار کرد و مانند بقیه‌ی مردم لباس سنتی عربی پوشید. چند ماه بعد، یعنی در اوایل ماه مه۱۹۰۸میلادی، ماسینیون با دیدن سیرهایی عرفانی درباره‌ی حلاج بسیار منقلب شد و در واقع این تحولات درونی، نقطه‌ی عطفی در زندگی او شدند. بعدها ماسینیون درباره‌ی این وقایع چنین نوشت: «خود را در زندانی که بر روی دجله بنا شده بود یافتم. با اینکه دست و پاهایم بسته بود، سعی کردم که فرار کنم. در این حال، تجلی الهی به‌صورت شخصی غریب بر من ظاهر شد و آتشی در دل من برافروخت. هیچ نامی- حتی نام خودم- در خاطرم باقی نماند. می‌خواستم او را صدا کنم ولی جرئت سخن‌گفتن نداشتم و تنها توانستم این اشعار را با نعره‌ای سوزناک  بخوانم:

می‌تافت مه‌ام همیشه از جانب راست               گفتم که نظر به چپ حرامست و خطاست
چون جانب چپ خویش آن مه آراست              گفتم: چپ و راست و راست و چپ‌ها سوداست

سپس، آن غریب بر من نگاهی انداخت. او گریه کرد و من نیز همراه او به گریه افتادم تا سحر رسید. پس از من پرسید: «بگو از میان ما، معشوق کدام است؟» (همان مأخذ، ص۴۱-۴۰)

چند ماه بعد، ماسينيونِ دگرگون‌شده به فرانسه بازگشت. او که تازه ایمان خویش را بازیافته بود، شوری تازه در دل داشت و خدا را در همه‌چیز می‌دید. همانند حلاج، صادقانه حالات و کشفيات خویش را به دیگران بازگو می‌کرد و از این سّر حلاج که می‌بایست بت وجود خویش را شکست تا به حق رسید، پرده برمی‌داشت. در نامه‌ای که به تاریخ ۲۶فوریه۱۹۳۸ به یکی از دوستانش نوشته، به تجربه‌ی عرفانی خویش چنین اشاره می‌کند: «اگرچه من عمیقاً مسیحی و کاتولیک هستم، اما ایمان خویش را همیشه مدیون دوستان مسلمان خود می‌دانم.» (همان مأخذ، ص۵۴)

او سپس به مصر سفر کرد و در دانشگاه الازهر به تحقیق پرداخت و به‌دنبال نسخ خطی، به دیگر ممالک اسلامی از جمله ترکیه سفر کرد. در ماه آوریل۱۹۱۲میلادی، برای اولین‌بار در کنگره‌ی مستشرقان در یونان شرکت کرد و درباره‌ی گفته‌ی مشهور حلاج یعنی «انا الحق» سخنرانی کرد. در زمستان همان سال ماسینیون بنا به دعوت ملک فؤاد، پادشاه مصر، سمت استادی دانشگاه مصر را قبول کرد و در رشته‌ی اصطلاحات عرفانی و فلسفی متون اسلامی به زبان عربی به تدریس پرداخت.

در اوایل تابستان۱۹۱۳میلادی، بعد از اتمام کارش در دانشگاه قاهره، به فرانسه بازگشت و در تاریخ ۲۷ژانویه۱۹۱۴ با دختر یکی از نزدیکانش ازدواج کرد. ثمره‌ی این ازدواج دو پسر و یک دختر بود. پسر ارشدش در سن ۲۰سالگی فوت کرد و مرگ او تأثیر عمیقی در ماسينيون گذاشت.

با شروع جنگ‌جهانی اول، ماسینیون درسمت افسر به خدمت ارتش درآمد. در ابتدا او را به مرز بین ترکیه و یونان فرستادند، اما بعد از چندی، احساس کرد که باید خدمت بیشتری کند و از این رو داوطلبانه به پیاده‌نظام ملحق شد و از خود چنان رشادتی نشان داد که بزرگترین افتخار نظامی فرانسه، یعنی صلیب جنگ (Groixde Guerre)، را از آن خود کرد.

در سال‌های بین ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۴میلادی، ماسینیون سردبیری چندین مجله‌ی علمی و ادبی مانند «جهان اسلام» (La Revue du monde musulman) و «مطالعات اسلامی» (La Revue des études islamiques) را به‌عهده داشت. این جراید تا به امروز جزو منابع بسیار معتبر اسلام‌شناسی هستند.

تقریباً هزارسال بعد از شهادت منصور حلاج، در روز ۲۴ماه مه۱۹۲۲، ماسینیون رساله‌ی دکترای خود را تحت‌عنوان «عارف شهید اسلام» به‌پایان رسانید. این رساله هم‌اکنون جزو آثار کلاسیک اسلام‌شناسی به‌ شمار می‌رود. با چاپ این رساله، غوغایی در میان محققان مستشرق اروپایی ایجاد شد و به‌قول گارده: «تمامی تفکر اسلامی قرون اولیه در این رساله دوباره حیات یافته‌است.» ثمره‌ی دیگر چاپ این رساله انتصاب ماسینیون به کرسی جامعه‌شناسی اسلامی کالج فرانسه بود، شغلی که او تا بازنشستگی خویش یعنی ۱۹۵۴میلادی حفظ نمود.

ماسینیون در سال۱۹۳۰ میلادی پس از حضور در یک کنگره‌‌ی شرق‌شناسی در باکو به ایران آمد. وی در این سفر به رشت و خراسان رفت و در آنجا اسناد مربوط به منصور حلاج را بررسی کرد. او سپس از شهر بيضا (از توابع فارس)، كه زادگاه حلاج بود، ديدن كرد. وی در چند سفر دیگر نیز راهی ایران شد و نه‌تنها به عضویت فرهنگستان ایران درآمد، بلکه درسمت استاد افتخاری دانشگاه تهران نیزپذیرفته شد.علاقه‌ی او به فرهنگ ایران در زمینه‌‌ی ایران باستان، عرفان، تصوف و تشیع ایرانی بود.

او در سال ۱۹۳۳میلادی دو افتخار دیگر نیز کسب کرد: محققان مملکتش او را درسمت رئیس بخش مطالعات دینی دانشگاه مطالعات عالی انتخاب کردند و هم اینکه محققان مصری وی را به‌‌سمت استاد افتخاری زبان عربی در قاهره پذیرفتند.

ماسینیون در سال ۱۹۳۹، مؤسسه‌ی مطالعات اسلامی (Institut des Études islamiques) را در پاریس بنیان‌ گذاشت تا امکانات بیشتری برای مستشرقان جوان فراهم آورد. درعین‌حال، او دائماً به کارهای خیریه می‌پرداخت و از هیچ کمک و کوششی برای بهبود وضع کارگران الجزایری، مراکشی و تونسی دریغ نمی‌کرد. در همان سال، وی کلاس‌های شبانه‌ای برای این کارگران دایر کرد و تا آخر عمر هفته‌ای چندساعت شخصاً به این مهاجران فقیر، زبان فرانسه و ریاضیات مقدماتی را (برای رفع مسائل اقتصادیشان) می‌آموخت. علاوه بر این، از سال۱۹۵۵ تا سال وفاتش، یعنی ۱۹۶۲میلادی، تا آن‌جا که می‌توانست از زندانی‌های الجزایری و مراکشی بازدید می‌کرد و تا آنجا که می‌توانست به آنها کمک می‌نمود.

هربرت میسون، یکی از شاگردان برجسته‌ی ماسینیون، درباره‌ی استادش چنین می‌نویسد: «ماسينيون چنان در اعتقادات سیاسی و اخلاقی خویش راسخ و پابرجا بود که حاضر بود حتی در تظاهرات خیابانی نیز شرکت کند. همیشه به قانون احترام می‌گذاشت و اگر قانونی دستگیر می‌شد، شکوه و شکایتی نداشت و مانند حلاج آن را خواست حق می‌پنداشت.» (میسون، خاطرات یک دوست، ص۴۱)

در سال‌های بین ۱۹۵۴تا۱۹۶۲، چندین‌بار در الجزایر در تظاهرات علیه سیاست فرانسه شرکت کرد و یک‌بار نیز در سال۱۹۶۰ برای مدت کوتاهی دستگیر شد. جراید آن دوره، مفصلاً درباره‌ی او و فعالیت‌های سیاسی‌اش مطالب گوناگون چاپ کردند.

بعد از حلاج، شاید مهمترین شخصیتی که تأثیر بسزایی در افکار ماسينيون داشته و راهنمای معنوی و اجتماعی او بوده ماهاتما گاندی است. در سال۱۹۵۴ زمانی که جنگ الجزایر آغاز شد، وی انجمن دوستداران گاندی را تأسیس کرد. هدف این انجمن برقراری صلح در منطقه‌ی آفریقای شمالی بود. مقصود ماسینیون از این‌گونه فعالیت‌ها ایجاد پیوند معنوی و اجتماعی بین افراد جامعه بود که به‌قول خودش حلاج و گاندی هر دو از پیش‌کسوتان این راه بودند.

نوشته‌های گاندی تأثیر عمیقی در رویکرد ماسینیون به مسائل اجتماعی و سیاسی گذاشته بود. او نیز مانند گاندی معتقد بود که می‌توان ظلم و بی‌عدالتی را از طریقی جز خشونت از بین برد. ماسینیون گاندی را تنها یک‌بار در سال۱۹۳۱ در پاریس ملاقات کرد و درباره‌ی او چنین اظهارنظر کرد: «فوراً متوجه شدم که گاندی یکی از معدود انسان‌هایی‌ست که می‌تواند تأثیر مثبت و عمیقی بر پیروان همه‌ی ادیان داشته باشد… در اروپا مفهوم تقدس از بین رفته‌است، اما من معتقدم که ما اروپایی‌ها می‌توانیم این مفهوم را در وجود گاندی بازیابیم.» (66 .L’ Hospitalite Sacrè, P)

علاوه بر کتاب «مصائب حلاج»، که مهم‌ترین اثر ماسينيون به‌شمار می‌آید، بیشتر کتاب‌های او مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها و مقالات اوست. از جمله‌ی آثار او می‌توان به کتاب «آثار صغیر» (Opera minora) و همچنین مجموعه‌ی سه‌جلدی مقالاتش درباره‌ی اسلام شیعی و ایرانی (L’Islam shiite et person)  اشاره کرد که یک‌سال پس از وفاتش به‌چاپ رسید. او چند متن عربی از جمله‌ «اخبار الحلاج» و «ديوان الحلاج» را نیز تصحیح و به زبان فرانسه ترجمه کرد. در حدود چهل مقاله‌ی دیگر درباره‌ی تصوف و فرهنگ اسلامی نیز از وی به یادگار مانده‌است که برخی از آنها به زبان انگلیسی ترجمه شده و در دائرة‌المعارف اسلام در هلند به طبع رسیده‌است.

درک و برداشت ماسینیون از اصطلاحات صوفيانه تنها نتيجه‌ی مطالعات دانشگاهی او نبوده، بلکه نتیجه‌ی مجاهدات صادقانه‌ی او در راه تصفیه و تزكيه‌ی خویش بوده‌است. بسیار متواضع بود و در بیانش همواره از اصطلاحات و داستان‌های تصوف استفاده می‌کرد، چنان‌که در نامه‌ای به دوستی چنین می‌نویسد: «از امتحان عشق سخت هراسناکم. چنان آینه‌ی دل من زنگار ہسته که انوار قصر شیرین را آن‌طور که باید منعکس نمی‌کند.»

مسافرت‌های ماسینیون به خاورمیانه و آفریقای شمالی و آشنایی عمیق او با فرهنگ این مناطق و به‌خصوص یافتن تجلى الهی در شخص حلاج، او را به اصول عشق و محبت، سخاوت، جوانمردی و مهمان‌نوازی آشنا کرد. او تنها به تحقیق صرف قانع نبود، بلکه همواره می‌کوشید که حاصل تحقیقات خویش را جامه‌ی عمل بپوشاند و پیروان ادیان و مکاتب سیاسی زمان خود را به دوستی و تفاهم دعوت نماید. به‌واقع می‌توان گفت که ارزنده‌ترین کار لویی ماسينيون معرفی حلاج به دنیای غرب بود. زندگی او عمدتاً صرف ایجاد تفاهم و هماهنگی میان مسلمانان و مسیحیان شد.

ماسینیون سرانجام در ۳۱اکتبر۱۹۶۳ میلادی در فرانسه چشم از جهان فروبست، گرچه غروب او فروغی را که او در آسمان مغرب‌زمین افروخت هرگز خاموش نکرد.

 

فهرست منابع

Mason, Herbert. 1988. Memoir of a Friend: Louis Massignon, Notre Dame, Ind: University of Notre Dame Press
Massignon, Louis. 1987. L’Hospitalité sacrée. Ed. Jacques Keryell, Paris
Massignon, Louis. 1982. The Passion of al-Hallaj: Mystic & Martyr of Islam, trans, by H. Mason, 4 vols. Princeton, N.J: Princeton University Press