من و اقیانوس
استفان سنسرز (Stefan Sencerz)
ترجمه: ف. اسدی
گاهی اوقات سگها قبل از طلوع آفتاب بیدارم میکنند. با هم به یک پیادهروی کوتاه در جزیرهی موستانگ (Mustang Island) میرویم و گشتی میزنیم. آنها با نظمی خاص و ریتمی منظم، نه خیلی تند و نه خیلی کند، دنبالم میآیند. سافو (Sappho) در سمت شرقی و نزدیک اقیانوس و مالی (Molly) در قسمت خشک غربی. پنجههایشان چرخشی موزون و اثیری دارند، همان ضربآهنگی که سالیان دور الهامبخش کسی شد که نماد یین و یانگ (yin-yang) را به نقش در آورد.
اغلب اوقات، من تنها کسی هستم که اینجا قدم میزند. گاهی «من» در آهنگ موجها و قدمها آب میشود. گاهی برای دقایق کوتاهی هم که شده کاملا محو میشود؛ همهچیز وسعت مییابد، آرام میشود و شفاف، گویی وارد دنیای این هایکوی۱ معروف میشوم:
در امتداد این راه
هیچکس قدم برنخواهد داشت
در این غروب پاییزی
ماتسوئو باشو (١۶۴۴-١۶٩۴)
ترجمههای انگلیسی متعددی از این هایکو وجود دارد. در خط دوم، نماد ژاپنیِ هیتو (hito) بهمعنی انسان یا شخص است. درنتیجه، بعضی از مترجمان این نماد را «هیچکس»، «هیچ احد»، «هیچ انسان» و حتی «هیچکس جز من» ترجمه کردهاند. به دلایلی که در ادامهی این نوشته روشن میشود، گزینهی «هیچکس» از همه مناسبتر به نظر میرسد.
در خط اول، باشو از نماد ژاپنیِ میچییا (michi ya) استفاده کردهاست. ترجمهی تحتاللفظی میچی جاده یا راه است و زمانی که با «یا» ترکیب میشود معنی طریق میگیرد. درواقع، در متون مکتب تائوئیسم و مهایانهی بودایی۲ از همین نماد برای اشاره به واقعیت نهایی تائو۳ استفاده شدهاست که معنای لغوی آن طریق است. اغلب گفته شده که تائو تهیست، اما در قالب این هایکو تهیبودن به چه معنیست؟ آیا شاعر میخواهد به ما بگوید راهی که در آن گام برمیدارد موقتا خالی از مردم است؟ یا اینکه او در سفر شاعرانهی خود تنهاست؟ یا او در این سفر احساس تنهایی میکند؟ تمامی این تفسیرها بهنظر پسندیده میآیند، اما آیا آنها حق مطلب و معنای واقعی این هایکو را ادا میکنند؟ باشو، که شاعری زبردست است، بهزیبایی از ایهام کلمات و مفاهیم چندلایه و متفاوت آنها استفاده کردهاست. پس آیا ممکن است تهیبودنِ طریق مفهوم عمیق استعاری یا حتی عرفانی داشته باشد؟
❋❋❋❋❋❋❋❋
گاهی اوقات دانشجویانم از من میپرسند چرا در متون هندو، آیین جِین (Jain) و بودایی باور بر این است که واقعیت نهاییِ برهمن، سونیاتا۴، تائو – و هرچه میخواهیم آن را بنامیم – غیرقابل ملموس و غیرقابل بیان است، حتی بهصورت فرضی! پاسخ من این است که این مسئله محدود به شرق نیست، در غرب نیز گاهی مثال میزنند که درک معنای الوهیت در قالب کلمات مانند تلاش برای تورکردنِ اقیانوس توسط تور ماهیگیریست. این کار غیرممکن است. اما اگر تور خوبی داشته باشید و بدانید که از آن چگونه استفاده کنید، ممکن است چیزهایی جالبی به تور بیاندازید. با شناکردن یا سفری دریایی در اقیانوس نیز بیشتر میتوان دربارهی آن آموخت، چنانچه امروزه میدانیم حیات از اقیانوس آغاز شدهاست.
گاهی کسی میپرسد که چرا در متون بودایی نوشته شده که آتمن یا «من» وجود ندارد. خیلی طول کشید تا بفهمم چگونه مفهوم عدم وجود آتمن یا آناتا (بیمنی)، که اساس آیین بوداییست، را توضیح دهم و جالب اینکه درک اقیانوس کمکم کرد. باید متوجه باشیم که فردیت مطرح نیست، مطمئنا جریانهای فردی از آگاهی وجود دارند. حداقل ما میتوانیم در اینجا با مفاهیمی که در متون بودایی دیدگاه متعارف یا نسبی تعریف شده، جریانهای فردی از آگاهی را توضیح دهیم. به بیان دقیقتر، تعلیم آناتا (بیمنی) ردّ وجود ثابت و استواریست که بهگمانی پایه و اساس تمام تحولات است و گذر زمان در آن تأثیری ندارد.
بگذارید نگاهی به اقیانوس و امواجی که به سمت ما میآیند بیندازیم. میتوانیم آنها را تشخیص دهیم، تعدادشان را بشماریم و حرکتشان را با چشم دنبال کنیم. اما حتی یک قطره آب هم وجود ندارد که در تمام مدت سفرش با موجی که بر آن سوار است باقی بماند. قطرههای آب بالا و پایین میروند، درحالیکه موج بهسمت ما حرکت میکند. اینکه بگوییم من (یا آتمن) وجود دارد مثل این است که بگوییم قطرههای آب خاصی وجود دارند که ماهیت یا جانِ موج هستند که با موج تا زمانی که در جریان است، در حرکتند، و موج ادامه خواهد یافت تا زمانی که «جان» یا ماهیتش با اوست. در واقعیت چنین چیزی وجود ندارد. بارها و بارها و هر دقیقه، یک موج تمام ذرات آبی را که از آن تشکیل شده در کمتر از ثانیهای رها خواهد کرد. با این حال، با وجود تمامی تغییرات، این روال حفظ و تکرار میشود و موج به سفر خویش ادامه خواهد داد.
بهگفتهی سوتراهای۵ بوداییان چنین چیزی برای ما انسانها هم صادق است، درحقیقت شامل همهچیز میشود. هیچچیز ثابت نیست، هیچچیز پایدار نیست. ما همه مثل موج بر سطح آبیم. با این وجود، سعی داریم بر تصورات خود چنگ بزنیم و دنبال چیزی ثابت و غیرقابل تغییر میگردیم، گویی که در واقعیت چنین چیزی وجود دارد.
گاهی کسی این سؤال را مطرح میکند که در این مثال، اقیانوس نماد چیست؟ در پاسخ باید اذعان کنم که عظمت اقیانوس و سکون آن حیرتآور است. اقیانوس استعارهای بینظیر برای عظمت و قدرتیست که طبق بسیاری از متون مقدس، تمامی عرصههای آشکار و پنهانِ جهان را در بر میگیرد. متفکران هندی آن را برهمن میخوانند و روح هستیاش میانگارند. متفکران بودایی آن را سونیاتا مینامند؛ گرچه این واژه بهخودیخود معنای خرد کل را القا نمیکند. اما متون متعددی وجود دارند که بیداری در «جهان سونیاتا» را مشکلگشا و آزادی نهایی میدانند، زیرا وقتی که به ادراک دست یابیم، به این آگاهی واقف خواهیم شد که همواره در مرحلهی نیروانا (روشنضمیری) بودهایم. به همین خاطر، سونیاتا در محافل بودایی به مرتبهی ارادت و ستایش ارتقا پیدا میکند و گاهی هم مطابق است با دارماکایای بودا یا حقیقت بودا.
طلوعی دیگر …
امید بستهام به چیزی با شکوه
و در سرگین سگ میافتم
❋❋❋❋❋❋❋❋
در یک مکالمهی معروف، که گزارشش در فصل هفدهم سوترا الماس آمده، یکی از مریدان نزدیک بودا سابهوتی (Subhuti) از او دربارهی تمرینی که میتواند منجر به بیداری کامل و مبارزه با امیال و افکار سرگردان شود میپرسد. بودا، چنانکه باور گردونهی بزرگ (یا مهایانه) است، پاسخ میدهد که انسان تنها باید به این فکر کند که: «وقتی به معرفت کامل دست یابم، تمامی موجودات را نیز به صلح و صفای جاودانهی نیروانا میرسانم.»
تا اینجای این مکالمه حرف از یک حقیقت قراردادیست، یعنی هنوز دربارهی افرادی صجت میکند که نیاز به رهایی دارند و بودیساتواها۶ (بیداروجودان) که خودشان را قربانی دیگران میکنند. بودا بلافاصله لایهی دیگری به تعلیمات اضافه میکند؛ به عبارت دیگر، او دیدگاه حقیقت محض را معرفی میکند:
«اگر این قول (یعنی رهایی تمامی موجودات هوشمند) صادق باشد، تمامی این موجودات درحقیقت قبلا نجات یافتهاند. چرا سابهوتی؟ چون اگر بودیساتواها به تصورات قراردادی مانند خود (نفس)، دیگران، موجودات زنده یا خودِ جهانی (universal self) فکر میکردند، دیگر بودیساتواها یا بیداروجود نامیده نمیشدند. و این به چه معناست سابهوتی؟ یعنی هیچ موجود زندهی هوشمندی وجود ندارد که باید نجات یابد و هیچ فردیتی نمیتواند تلاش برای رسیدن به آگاهی مطلق را آغاز کند.»
موجها هر روز دههاهزار عروس دریایی را روی ماسهها بر جای میگذارند. یکی را دوباره به اقیانوس برمیگردانم و با خود فکر میکنم چه کسی به این کار من توجه میکند، چه کسی سوترا میخواند و چه کسی یک ماهی را به اقیانوس برمیگرداند؟ همه را نجاتدادن و عهد بودیساتواها را بجاآوردن به چه معناست؟
راهنمایان معنوی میگویند: «زمانی که یک نفر حقیقتا رهایی یافت، همه رهایی مییابند.» بر طبق سوترا، «درحقیقت نه هیچ موجود هوشمندی وجود دارد و نه هیچ موجودی هست که آنها را نجات دهد.» ولی این با عقل سازگار نیست. همین الان در مقابل چشمانم اینهمه ماهی دارند روی ماسهها جان میدهند، پس نجاتدادن همهی اینها چه معنایی دارد؟
اگر مناجاتم خروشی چون رعد داشت و چون الماس با برشی تیز همهچیز را میبرید و از میان همهی توهمات یکبهیک میگذشت، آنوقت چه باقی میماند؟ هر ذکر، هر مانترا و هر سوترایی را که میدانم، میخوانم. منظور از همه را نجاتدادن چیست؟
خورشید بهآرامی پشت خط افق میلغزد، ولی نور مثل تمامی خاطرات اعمال بد و چندی خوب، درنگ میکند. این وجودی که «من» مینامیمش همچنان بیقرار است و به خانهی خالی خود بازمیگردد.
سعی دارم نسیم را در دستانم مسحور کنم
انگشتانم غربال میکنند
فضایی خالی را
❋❋❋❋❋❋❋❋
آن روز صبح، در حال عبوراز پلی بلند، ناگهان توانایی نگاهکردن به عقب را از دست دادم. هیچچیز اسرارآمیزی هم دربارهی این موضوع وجود نداشت، هیچ! مسئله بسیار ساده بود، آینهی ماشین از شیشهی جلو پرت شده روی داشبورد و افتاده روی زمین.
بهسمت سگهای نازنینم که در عقب ماشین دراز کشیده بودند برگشتم و گفتم: «عزیزان من! میبینید از وقتی که موهایم را کوتاه کردهام و به جلسات مراقبه میروم، چند چیز از من جدا شده. اول موهایم وقتی کوتاهشان کردم، بعد سقف آپارتمانم که بعد از بارندگی فروریخت و الان هم تا راه افتادیم آینهی ماشینم! اتفاق بعدی چه خواهد بود؟»
سافو (یکی از سگهایم) از قول بودا گفت: «هیچچیز پایدار نیست.» فهم و شعورش را تصدیق کردم و گفتم: «درسته کوچولوی باهوش من! روزی این جسم هم به زمین خواهد افتاد، گرچه شاید کسی یا چیزی بعد از آن به راه ادامه دهد، حداقل این نظریهایست که من به آن باور دارم. خواهیم دید.»
مالی گفت: «یادت میکنیم.» جواب دادم: «ممنونم از ابراز احساساتت! گرچه دربارهی نحوهی کارکرد خاطرات در برزخ شک داشتم. بااینحال، اگر کسی میخواهد به یادم باشد، لطفا این نوشته را روی کوزهی خاکسترم یا هر جایی که دوست دارد بگذارد:
یک فیلسوف و شاعر
انسانی گیاهخوار
دوستدارِ جاز
کسی که میخواست راهب مکتب ذِن شود
و سگهایش را برای پیادهروی میبرد
ولی دوباره که فکر میکنم، با خود میگویم لازم نیست! کلمات زیادی هستند! همین «سگهایش را برای پیادهروی میبرد» کافیست.
ابرها غلیظ میشوند….
گویی که تصادفا
به یک طلوع طلایی وارد میشویم
اصل این مقاله در مجلهی صوفی انگلیسی شمارهی۱۰۲ به چاپ رسیدهاست.
یادداشتها
۱- هایکو کوتاهترین شعر ژاپن بدون قافیه ولی موزون است. هایکوها بهصورت سه واحد پنجتایی، هفتتایی و پنجتایی از پی هم میآیند.
۲- ماهایانا (بهطور تحتاللفظی، «گردونهی بزرگ») یکی از مکتبهای آیین بوداییست که پیروان آن در چین، کره، ویتنام، و ژاپن اکثریت دارند.
۳- تائو در فرهنگ چینی بهمعنای «راه» و «مسیر» و گاهی نیز بهمعنای «اصول» است. بر پایهی متونِ سُنتیِ فلسفهی چین، تائو شناختِ بیواسطهی زندگیست. راهیست که پیروانِ تائویسم باید در آن حرکت کنند.
۴- سونیاتا اصطلاحیست در بودیسم و فلسفهی هند. سونیاتا خلأ عالمگیر و جهانیست و به هیچ صفتی موصوف نیست و نه وجود است و نه عدم، و نه وحدت است و نه کثرت و پاکیزه از هرگونه صفات است و نامتناهیست. همهچیز از آن موجود است و خود عاری از تأثرات حافظهی دیرینه است که بهموجب آن این دایرهی هستی پدید آمده.
۵- سوترا مجموعهای از کلمات قصار است که در قالب یک کتابچهی راهنما یا یک متن برای پیروان آیین هندو یا بودایی ترتیب داده شدهاست.
۶- در اندیشههای بودایی به موجوداتی که به همهی موجودات هوشمند دیگر کمک میکنند تا به مرحلهی بیدارشدن روحانی (بوداگی) برسند بوداسَف (بیداروجود) یا بودیساتوا گفته میشود.