نغمهی روزگار ما
مارک نپو (Mark Nepo)
ترجمه: ف. اسدی
در اقیانوس تاریخ هرچیزی که ظهور پیدا میکند، رو به زوال میرود تا آنجا که تنها ضروریترین وجه آن بر جا میماند. این یک قانون غیرقابلتغییر و پیوسته از جزرومَد زمان است. اگرچه طوفانهای زندگی، به هر شکلی که باشند، در ابتدا ما را از هم دور میکنند، اما تنها با همدلی و همبستگی میتوانیم دوام بیاوریم، چه بسا قویتر و آزادتر و عاشقانهتر. به نظر میرسد این همان جاییست که اکنون در آن قرار داریم.
تمرینی که در عین آسانبودن بسیار نیز مشکل مینماید این است که چطور این روزها را با احتیاط و آرامش به سر بریم، بدون اینکه ترس و وحشت را به خود راه دهیم. زیرا چیز دیگری که این ویروس گسترش میدهد احساس ترس است که همهی ما آن را حس میکنیم، گویی ما را با جنون سحرآمیزش صدا میزند. ولی حاصل تجربهی من از سرطانی که نزدیک بود به مرگ من منجر شود این است که باید از ترس عبور کرد، نه اینکه تسلیماش شد. همهی ما به کمک یکدیگر نیاز داریم تا بتوانیم بهروشنی آنچه در پیش روی ماست ببینیم و روزبهٰروز موقعیت خود را محاسبه کنیم.
همان گونه که ستارهها فقط در شب قابلرؤیت هستند، نور درونی و وابستگیهای عاطفی ما نیز در این دوران بیشتر از همیشه قابلمشاهدهاند. حال که این بیماری جهانگیر همهجا را در بر گرفتهاست، ما باید معجزهی حیات را – که هنوز در همهجا جاریست – به خاطر داشته باشیم و آن را دریابیم. این تنها یک دیدگاه خوشبینانه نیست، بلکه اعلام آمادگی ما برای پذیرش سرچشمههای انکارناپذیر حیات است. چنین سرچشمههایی یادآور این حقیقتاند که ما همچنان به یکدیگر نیازمند و وابستهایم. هرکدام از ما کاری را انجام دهد یا از انجام کاری امتناع کند، بر همهی ما اثر خواهد گذاشت. همان طور که دکتر سانجه گوپتا خردمندانه بیان کرده: «اگر شما به خودتان اهمیت بدهید، به دیگران نیز اهمیت خواهید داد.» بنابراین، وقتی شما دستهایتان را میشویید، به سلامت دیگران نیز اهمیت میدهید. تمامی سنتها تأکید بر این دارند که عمیقترین مرتبهی خوددوستی اهمیتدادن به خانوادهی انسانیست. اگر بشریت را پیکرهای جهانی فرض کنیم، همهی ما و تمام هستی سلولهای این بدن هستند. پس ما اکنون، بیش از هر زمان دیگری باید با مراقبت از خویش به فکر سلامت این پیکرهی جهانی باشیم.
فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی، در سالهای آخر عمرش چنین گفت: «میخواهم آنچه که ضرورت دارد را زیبا ببینم تا بتوانم یکی از کسانی باشم که به زیبایی میافزاید.» این جمله، نغمهی روزگار ماست. اگر با اهمیتدادن و دوستداشتن بتوانیم بر عدماطمینان و تردیدهای بیرونیمان غلبه کنیم، شاید آن وقت بتوانیم به آنچه ضرورت دارد زیبایی بیافزاییم.
شاید آن وقت حتی دستشستنی ساده یک نشان یا آیین مقدس تلقی شود که ما بهواسطهی آن ارزش خود و خانوادهی جهانی خود را پاس میداریم. شاید تعظیمی کوچک ولی پر از عشق و احترام بتواند جایگزین دستدادن شود، و به آیین مقدسی تبدیل شود که باعث کمشدن ترسهایمان و قویترشدن عشقمان باشد تا بتوانیم تردیدها و بلاتکلیفیها را با کمک یکدیگر تحمل کنیم.
در حالی که فاصلهگذاری اجتماعی و احتیاط را رعایت میکنیم، نگذاریم دلهایمان از هم دور شود. با اینکه مجبور به کندکردن و توقف مشغلههایمان شدهایم، بکوشیم ترس را به خود راه ندهیم. بگذارید با تمام وجود، روحا و جسما، عزممان را جزم کنیم تا بتوانیم ضروریات زمان حال را درک کنیم، به این امید که همهچیز را زیباتر سازیم. اگرچه صدای زنگخطر بیوقفهی ترس ما را میخواند، باید بتوانیم دوام بیاوریم تا به حقایقی فراتر از ترس دست یابیم. قدرت ارتباطات ما، مانند توری محکم که تحمل وزن را ممکن میکند، باعث میشود که سنگینی بار تردید در این دوران کم شود، هرچند که از نظر فیزیکی از هم دور باشیم.
در زبان چینی نماد کلمهی «بحران» بهمعنای «فرصت» نیز هست. من معتقدم که اگر ما ترسهایمان را با هم تقسیم کنیم و تسلیم آنها نشویم، میتوانیم اولین قدم را در مسیر زیباسازیِ آنچه ضرورت دارد برداریم. اگر تمام ظرفیتهای خود را به کار بندیم، میتوانیم شبکهی ارتباطیمان را – که همان خانوادهی انسانیست – محکمتر کنیم. من نیز مانند دیگران تنها میتوانم تلاش کنم تا بین احتیاط و ترس قدم بردارم، و در عین حال ارتباط عمیقتر خود را با خانوادهی انسانی حفظ کنم.
بهکمک نیروی باطنی و با تکیه بر ارتباط و مسئولیتمان در قبال یکدیگر میتوانیم با ترس خود مبارزه کنیم، چراکه اشتراک و همبستگی ما در بودن و زیستن بزرگتر از ترس ماست.