کتابخوانی
دکتر رضا علیزاده
قدرت پشیمانی
چگونه نگاه به گذشته باعث پیشرفتمان میشود
چگونه نگاه به گذشته باعث پیشرفتمان میشود
تابهحال چند بار پشیمان شدهاید؟ چند بار این غم سرشار از ملامت به سراغتان آمده که اگر در گذشته اینقدر انتخاب بد نمیکردید، اینقدر تصمیم اشتباه نمیگرفتید یا اینقدر احمقانه رفتار نمیکردید، حال بهتر و آیندهی روشنتری داشتید؟ آیا اشخاصی را دیدهاید که مثل خوانندهی مشهور، ادیت پیاف، عبارت «پشیمان نیستم» را روی جایی از بدن خود خالکوبی کرده باشند و فلسفهی «ضد پشیمانی» را در زندگی ترویج کنند؟ دنیل پینک (Daniel Pink)، متفکر و نویسندهی مشهور آمریکایی در حوزهی علوم رفتاری و اجتماعی، در کتاب قدرت پشیمانی به شیوهای نو، به هر دو سوی این طیف نگاهی میکند، و به یکی از قدرتمندترین و فراگیرترین احساسات منفی، یعنی پشیمانی، و قدرتِ مثبتِ این عاطفهی منفی و نیز ضروریبودن آن میپردازد.
پینک که دکترای حقوق از دانشگاه ییل (Yale) دارد، و بارها در لیست پنجاه متفکر برتر و تأثیرگذار در عرصهی مدیریت قرار گرفته، در ابتدا ماحصلِ هفتاد سال پژوهشهای انجامشده دربارهی پشیمانی را در قالب دو نتیجهی ساده و ضروری پیش چشم ما میآورد: پشیمانی از ما انسان میسازد، پشیمانی از ما افراد بهتری میسازد.
درحالیکه فرهنگ رایج زندگی انسان امروزی ترغیبمان میکند تا نگاهی رو به آینده داشته باشیم و به «حال مثبت» بیندیشیم، و اینطور به ما القا میکند که پشیمانی برای هر دوی این حالات آفت است، «همانند سمی در جریان خون شادی»، پینک به شیوهای تجربی، تحقیقی را شروع کرد که درکی جدید از این احساسِ اشتباه فهمیدهشده را به ما ارزانی میدارد.
در سال۲۰۲۰ پینک یک پروژهی بزرگ نظرسنجی راه انداخت به نام «پروژهی پشیمانی آمریکاییها»، که در آن از ۴۴۸۹ آمریکایی دربارهی پشیمانیهایشان پرسید. همزمان در سایت «نظرسنجی جهانی پشیمانی» – که اکنون نیز پابرجاست – بیش از ۲۳۰۰۰۰ نفر از ۱۰۹ کشور دنیا، از جمله ایران، از پشیمانیهایشان نوشتند. سپس بررسی تحلیلی کمّی و آماری دقیقی روی آنها صورت گرفت که در پایان هر فصل از چهارده فصل کتاب هم سه نمونه از آن پشیمانیهای ثبتشدهی مردم آمدهاست. پینک پس از پژوهش در محتوای این پشیمانیها کشف کرد که معمولا پشیمانیها در چهار مقولهی اصلی ریشهای قرار میگیرند و این چهار دسته، حقایقی اساسی درمورد وضعیت انسان روشن میسازند. این چهار دسته عبارتند از: پشیمانیهای بنیادین، پشیمانیهای جسارت، پشیمانیهای اخلاقی، پشیمانیهای ارتباطی.
در ادامهی کتاب از زاویهای دیگر، پشیمانیها را به دو گونهی «حداقل اینکه» و «ایکاش» تقسیمبندی و بررسی میکند. سپس با طرح این موضوع که پشیمانی نوعی احساس است که از ترکیب سفر در زمان و داستانسرایی پدید میآید، بحث دو دهه پژوهش دربارهی نوعی توانایی در ما انسانها به نام «تفکرات خلاف واقع» را پیش میکشد. اما «تفکر خلاف واقع» چیست؟ ما انسانها میتوانیم اتفاقاتی را در ذهنمان بسازیم که برخلاف اتفاقات واقعی باشند. نمونهای واضح از تخیل و خلاقیت که از ترکیب تفکر و احساس حاصل میشود. دو دهه تحقیق درباره ی این نوع تفکر به یافتهای عجیب برخورده: افکاری درمورد گذشته که حال خوبی در ما ایجاد میکنند نسبتا نادر، ولی افکاری که حال ما را بد میکنند بسیار رایج هستند. به این ترتیب، پینک پرسشی اساسی پیش میکشد: آیا ما خودویرانگرهایی مازوخیست هستیم؟ و پس از ذکر دلایلی به این جواب میرسد که نه، بلکه ما موجوداتی هستیم که برای بقا طراحی شدهایم و به پشیمانی میتوان از دیدگاه بقا و تکامل اندیشید.
در فصول بعدی، پینک به فواید پشیمانی میپردازد و سه فایده را ذکر میکند و دربارهی هرکدام بهطور مبسوط توضیح میدهد: بهبود تصمیمات (بهداشت تصمیمگیری)، ارتقای عملکرد و عمیقترکردن معنا. از نکتههای شگرف دیگری که پینک مطرح میکند این است که ما میتوانیم نسبت به احساساتمان سه نوع رویکرد داشته باشیم: احساس برای نادیدهگرفتن (سرکوب)، احساس برای احساسکردن (نشخوار ذهنی)، احساس برای فکرکردن. از آنجایی که پشیمانی بهطور معمول همراه با استرس است، میتوان با راهبردهایی عملی با رویکرد «احساس برای فکرکردن»، روشهایی سودمند به کار ببریم تا در هنگام تصمیمات و موقعیتهای بعدی در زندگی، احساس پشیمانی کمتری کنیم یا با دیدگاهی منطقیتر به خودمان بنگریم. در جایجای کتاب، هم به جنبههای سازنده و مثبت پشیمانی پرداخته – بهمثابهی ابزاری مناسب برای قضاوت و بهبود – و هم در فصلی، به «پیشبینی پشیمانی» و جنبهی منفی این نوع پیشبینی پرداختهاست.
کتاب را که پایان برسانیم، درمییابیم که پشیمانی خطرناک، غیرعادی یا انحراف از مسیر ثابت خوشبختی نیست، بلکه سالم، ارزشمند، شفافساز و بخشی جداییناپذیر از «انسانبودن» است. در انتهای کتاب، نویسنده با دستورالعملهایی مجموعهای از تکنیکها برای شکوفاشدن و پیشرفت در دنیایی ترسیم میکند تا با بهرهگیری از آنها، دوباره سروقت پشیمانیهایمان برویم و طرحی نو درافکنیم و احساس عمیقتری از معنای زندگی به دست بیاوریم.
آنچه نویسنده میخواهد به ما عرضه کند، شاید به بهترین نحو در این ضربالمثل چینی نمود یافتهاست: بهترین زمان برای کاشت یک درخت بیست سال پیش بود، بهترین زمان بعدی امروز است.
تصوف ایرانی
و تأثیر آن بر ادبیات آمریکا
و تأثیر آن بر ادبیات آمریکا
رابطهی بین دو کشور ایران و آمریکا تا حد زیادی، بهویژه در نیمقرن اخیر، تنها از زاویهی سیاسی مورد توجه قرار گرفته، اما گنجینهی فرهنگ ایرانی دیرزمانیست که سایهی خود را بر فرهنگ آمریکا گستراندهاست. کتاب حاضر دربارهی تأثیریست که در دو قرن اخیر، تصوف و عرفان ایرانی بر برخی نهضتهای ادبی و ادیبان آمریکایی، بهویژه در قرن ۱۸ و ۱۹ نهاده و نیز چگونگی آشنایی و شیفتگی نامآوران ادبیات آمریکا با این گنجینه.
از بعد تاریخی، اصطلاح «حکمت شرق» در بین روشنفکران آمریکایی قرن ۱۹ و ابتدای ۲۰ بهدلایلی با پیام معنویت، برادری و عشق جهانی فهمیده میشد. بعد از جنگهای داخلی، جامعهی آمریکا هنوز تعادل انسانی خود را باز نیافته بود: جراحتهای جامعهی آمریکا پس از جنگهای شمال و جنوب موجب شیفتگی به فرهنگهای شرقی گشت، و پیام برخاسته از شرق دربارهی ماهیت ناپایداری و گذرا بودن زندگی و گیرایی اندیشهی عشق برادرانه و اخوت سببساز تشدید این توجه شد.
خود تصوف اما از دو راه وارد آمریکا شد. دانشگاهیان نخست در قرن ۱۹ از طریق ترجمهی اشعار و متون تصوف به انگلیسی و با روحیهی «جهانشمولی معنویت»، که همزمان در آمریکا در حال بروز بود، به این عرصه پا نهادند. از آن سو، گرچه برخی تحقیقات نشان داده که تصوف توسط بردههای سیاهپوست، چند صد سال پیش وارد آمریکا شد، اما آنچه مستند میدانیم این است که از سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۷۰ مهاجرت مرشد (گورو)های هندی، آموزگاران بودایی و صوفیان مسلمان به آمریکا، پیام شرق دربارهی یک زندگی معنوی که مکمل شیوهی زندگی مادی غربی بوده، را به همراه آوردهاست. رواج تعالیم آموزگارانی مثل مرشد عنایتخان در دههی ۱۹۲۰ که از هند به آمریکا مهاجرت کرد و در ادامه در ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ مهاجرت مسلمانان از کشورهای اسلامی، پایههای تصوف در آمریکا را مستحکم ساخت. در ادامه، پشتیبانی معنوی از جنبش ضدجنگ، که در اعتراض به جنگ ویتنام در سالهای ۱۹۶۰ در آمریکا راه افتاد، شرایطی را برای مرشدان طریقتهای معنوی مهیا ساخت تا بیشتر به آمریکا بیایند و در همین دوره بود که مشایخ صوفی در بیشتر شهرهای بزرگ آمریکا خانقاه تأسیس کرده بودند. آخرین عامل مهاجرت بسیاری از ایرانیان اهل طریقت به آمریکا در سالهای اخیر بوده که سببساز تأسیس سلسلههای گوناگون تصوف ایرانی در آمریکا شد.
این کتاب مجموعه مقالاتیست که به سرپرستی دکتر مهدی امینرضوی، مدیر مرکز مطالعات خاورمیانهی دانشگاه مری واشینگتن گردآوری شدهاست. حسن لاهوتی نیز ضمن برگردانی روان از متن انگلیسی به فارسی در ترجمهی اشعارهم نهایت شیوایی را به کار بردهاست.
کتاب در قالب چهار بخش به دوازده فصل تقسیم میشود:
بخش اول «رمانتیسم انگلیسی منشأ ادبیات آمریکا»، گفتاریست از لئونارد لویسن دربارهی چگونگی نهضت ادبی رمانتیسم در انگلستان و تأثیر آن بر ادبای آمریکایی و اینکه چگونه این نهضت و نزدیکی آن به عقاید متصوفه موجب پذیرایی آنها از ادبیات ایرانی شد.
بخش دوم با عنوان «پیر طریقت: امرسون و عرفان ایران»، مجموعهی چهار مقاله دربارهی علاقه و آشنایی رالف والدو امرسون با ادبیات ایرانیست. امرسون که از نوجوانی دلبستهی افکار هندو و اندیشهی زرتشتی شده بود بعدها از طریق ترجمههای انگلیسی و آلمانی اشعار ایرانی سخت به عرفان ایرانی-اسلامی دل بست. او هرچند در سراسر عمرش با مفهوم قضا و قدر در عرفان در کشمکش بود، در نوجوانی به سعدی و حافظ و جامی و در زمانهی پختگی به شاهنامهی فردوسی و گلستان سعدی (که آن را کتابی مقدس و دارای «روح جهانی» میدانست) عشق میورزید. همچنین با ترجمهای هفتصدبیتی از اشعار که حدود نیم آنها از حافظ است، پژواک اشعار حافظ در سرودهها و نوشتههای امرسون پیداست. امرسون دو تاج افتخار نیز بر سر دارد: او از نخستین مترجمان رباعیات عمر خیام به زبان انگلیسی در آمریکا بود (سالها زودتر از ترجمهی فیتز جرالد) و دیگر آنکه ساختار رباعی فارسی را به زبان انگلیسی وارد کرد.
در بخش سوم «سالک راه: والت ویتمن» دو مقاله به ویتمن و نگرش او به شکیبایی و تجلی عشق الهی نزد او میپردازد. همچنین ویتمن متأثر از عرفان ایران، گرفتارشدن در دام قافیه و تفکر انتزاعی را مذموم میدارد.
بخش آخر کتاب، «مریدان: دیگر ادبای متاله» در قالب پنج مقاله، به برخی مریدان امرسون و حلقهی تالهطلبان آمریکایی و جویندگان «خرد جاویدان» میپردازد. درمییابیم که سعدی و گلستان چنان منبع الهامی برای ثورو شده بود که با صدای رسا میگفت: «از سر همدلی با سعدی، من او را محرم خود میدانم. از طریق اندیشهی او، نمونهای از او، پارهای از اصل او را در اختیار دارم.» سپس با نسل دوم تالهطلبان آمریکایی آشنا میشویم که میان عاشقان آمریکایی و انگلیسی ادب فارسی پیوندی به وجود آوردند و باعث جلبتوجه افکار غربیان به خیام نیشابوری شدند. نیز داستان محفل پارسیان شهر کنکورد در ماساچوست را میخوانیم که لطیفاندیشان اهل ادب را بهسوی خود کشید. در پایان، با مکتب شعرای خیامی در آمریکا و نیز دربارهی مارک تواین، ادیب شهیر آمریکا، و گوشههایی از زندگی فردی و حیات شاعری و طغیانش علیه جور روزگار و زندگی پررنجش آشنا میشویم که با دستیابی به ترجمهی فیتز جرالد دگرگون شد.
همنوا با نغمهی عشقِ والت ویتمن در شعر «ترمپتنواز عارف»، به استقبال این جُنگ جالب و مملو از پژوهشهای بدیع میرویم:
باز بنواز ای ترمپتنواز! و نغمهی خود را
اکنون، نغزترین نغمهات را بنواز که خلسهآور است
عشق که ضربآهنگ همه است، درد و درمان
قلب مرد و زن همه بهر عشق میزند
هیچ نغمهی دیگری مزن جز عشق
عشق که به هم میپیوندد و میگیرد، و در همه ساریست.