کتابخوانی
م. صحرایی
استاد پیر
استاد پیر معادلی تقریبا کامل برای نام «لائوتزو» است. این کتاب هشتادویک قطعه از گفتارهای این استاد است که تحتعنوان «تائوتهچینگ» گردآوری شده و به فارسی برگردانده شدهاست. بنا بر شواهد تاریخی، لائوتزو بهاحتمال قوی در قرنهای سوم تا پنجم پیش از میلاد مسیح میزیسته و به کار نگهداری اسناد و مدارک سلطنتی در یکی از ایالتهای چین اشتغال داشته.
لائوتزو مردمان را به پیروی از راهوروش هستیوحیات سفارش میکند و در این مسیر، عمل به راهنماییِ دل را ضروری میشمارد. توصیههای لائوتزو – که بیشتر همراه با مثالهایی از ویژگیهای پدیدههای طبیعت چون آب و نظایر آن است – در واقع بهمنظور توجهدادن مردم به نابجابودن یا نادرستبودن روشهای زندگی آنان و تشویق به بازگشت به اصل و جایگرفتن در مقام و چگونگی درستِ زندگی، یعنی پذیرش قوانین و راهوروشهای حاکم بر هستیوحیات و زیستن بر اساس آن است.
از زندگی لائوتزو اطلاع چندانی در دست نیست. گفته شدهاست که در اواخر عمرِ دراز خود، سرخورده از بیمیلی مردم به پیروی از راهوروش هستیوحیات، تنها و سوار بر گاومیشی راه بیابان در پیش میگیرد و بهجانب غرب و در جهت فراسوی دنیای متمدن زمان خود راه میسپرد. وقتی به یکی از دروازههای دوردست کشور خود میرسد، دروازهبانی بهنام «ینهسی» – که آن حکیم را به خواب دیده بوده – او را میشناسد و مصرانه از او میخواهد و ترغیبش میکند تا از تصمیم خود مبنی بر اینکه اصول فلسفهی خویش را ننویسد و نگاه ندارد منصرف گردد. میگویند تائوتهچینگ نتیجه و ثمر آن خواستن و ترغیب است. «تائو» یعنی راهوروش یا قانون حاکم بر هستیوحیات و «ته» بهمعنای فضیلت، نفوذ و نیروی اخلاق است. این واژه در خط چینی از سه نشانه ترکیب یافته که یکی بهمعنی «رفتن»، دیگری بهمعنی «مستقیم» یا «سرراست» و سومی بهمعنی «دل» است. وقتی این سه نشان در کنار هم قرار میگیرند معنی «راهسپردن در خط مستقیمِ دل» میدهد. «چینگ» بهمعنی «متن» یا نوشته است. پس رویهمرفته تائوتهچینگ را میتوان چنین ترجمه کرد: «متنِ پیروی مستقیم از راهوروش هستیوحیات به راهنمایی دل».
مترجم کار ترجمه را با استفاد از پنج ترجمەی معتبرِ متن اصلی به انگلیسی به انجام رسانده و هرجا که امکانپذیر بوده به موارد مشابه در اساطیر و ادبیات ایران و سایر نقاط جهان اشاره کردهاست. مطالعەی کتاب میتواند برای جویندگان معنای حیات و پویندگان مسیر وصل خواندنی و قابلاستفاده باشد.
تاریخ امیدبخش نوع بشر
توماس هابز، فیلسوف انگلیسی، بهمثابهی یک ماتریالیست، انسان را تابع میلهای خود میداند و در وضعیت طبیعی – که وضعیت جنگ و وحشیگریست – او را در بند برآوردن نیازهای زیستی معرفی میکند. از نظر او این حالت نمیتواند دوام یابد و انسان، که برخوردار از هوش است، میفهمد که سودش در این است که از این وضعیت طبیعی بیرون آید و به زندگی اجتماعی و بستن پیمان با دیگران بپردازد. نکتهی مهم در آموزههای هابز این است که حتی پس از این پیمان اجتماعی، طبیعت و سرشت انسانها همان است که بود و مؤلفههای اصلی انگیزهی انسانها همان سودجویی و خودخواهی است. پس انسان ذاتا شریر و نانجیب است.
اما حکایت ژانژاک روسو، فیلسوف فرانسوی، حکایت دیگریست. از نظر روسو انسان در حالت و وضعیت طبیعی – یعنی حالت پیش از اجتماع – موجودی خوب و نجیب است و این خوببودن و نجابت در اثر تلاش و فعل اخلاقی او به وجود نیامدهاست، بلکه انسان ذاتا خوب و نجیب است.
برخمان در کتاب تاریخ امیدبخش نوع بشر جانب فیلسوف فرانسوی را میگیرد و اندیشههای او در این کتاب ترجمان تازهای از اندیشههای روسو است مبنی بر اینکه ما انسانها ذاتا نجیب و نیک هستیم. برخمان که از این دوگانگی هابز-روسو آغاز میکند، در گشتوگذاری تاریخی، به رویدادهای هولناک و غمبار تاریخ بشر میپردازد، اما آنها را دلیلی بر طبیعت و ماهیت شر و نانجیب بشر نمیداند. او با عینک روسویی میکوشد بفهماند که اگر انسانها مهرورزی، نجابت، نیکی و شفقت را – که ذاتی آنهاست – باور نمایند، همین باور زیربنایی برای تغییرات و اصلاحات بعدی در جامعه ایجاد میکند و برخورداری از جامعهای را که تعاون، مشارکت و همدلی بهجای تکبر، انزوا و حسادت مینشیند هموار میکند.
از نکات بس مهم و قابلتأمل در این کتاب این است که به ما میآموزد چگونه میتوانیم یک جهانبینی خوشبینانه را به یک تغییر مثبت واقعی برسانیم. برخمان در این کتاب میکوشد با نثری روان و مبتنی بر اندیشههای فلسفی، افق تازهای را بگشاید؛ جهان را از زاویهای نو بنگرد؛ و برای مشکلات و معضلات فراوان بشر راهحلهای مؤثری پیش رو نهد.