آتش تطهیر

شهرام بنازاده

یاد دارم فصل غم در نیمه‌شب
اشک تاب از چشم دل‌خونم ربود

گریه از یاد نگاهت گُر گرفت
تا سپیده ناله هم‌نام تو بود

سوز دل بی‌حد و بی‌تابی تمام
مشتعل از شعله‌ی تو تار و پود

هم ستاره بی‌رمق هم ماهِ بدر
آسمان از فرط بی‌خوابی کبود

خنجر دیوانگی بر دل مماس
نیزه‌ی بیدادِ تو بر دل عمود

می‌زد آهنگ جنونم راه شب
ضجه‌هایم بربط و یادِ تو عود

خلوتی بود و زمین در خواب ناز
آسمان بیگانه از اوج و فرود

سوز دل بود و من و جامی تهی
غیر تو سوزانده هر بود و نبود

ناگهان ماهی به جام افکند عکس
ابتدا ساقی مستان را ستود

خم به یک‌سو وانهاد و رخ گشاد
صد گره از کار و بار دل گشود

جرعه‌ای روح مرا آتش خوراند
لب به جام من نهاد و مِی فزود

آتشم تطهیر غفلت کرد و سوخت
هرچه از من مانده بود از من زدود

باده بر باده مرا بر باد داد
جانم از نورِ جنون غرق شهود

گفتمش تو کیستی من کیستم
لب به لب‌هایم نهاد او چُست و زود

شعله و خاکسترم با باد رفت
سوخت باقی از وجودم ردّ دود

دست بر چنگ جنون زد آن صنم
گفت بگذر زین سخن وانگه سرود

رقص دودم زین ندا شوریده شد
روح من سوی فلک رو به صعود

هم‌صدا با کل هستی در سماع
یا ودود و یا ودود و یا ودود

عکس: SIXTEEN MILES OUT | UNSPLASH.COM