آن‌ماری شیمل

جلال باقری

آن‌ماری شیمل در هفتم‌آوریل‌۱۹۲۲ برابر با ۱۸‌فروردین‌۱۳۰۱ در شهر ارفورت آلمان به دنیا آمد. وی از همان دوران کودکی، به فرهنگ شرق علاقه‌مند شد. مادرش از تبار ملوانان بود و پدر پروتستانی‌اش به فلسفه و عرفان گرایش داشت. فرانسه، لاتین و عربی را در مدرسه آموخت. معلم زبان عربی‌اش، افزون بر آموزش این زبان، می‌کوشید شاگرد خود را با فرهنگ عربی و اسلامی نیز آشنا کند. بدین منظور، از آن‌ماری می‌خواست هفتگی سه کتاب درباره‌ی تاریخ ادبیات، تمدن و دین مطالعه کند. هوش سرشار آن‌ماری سبب می‌شد همه‌ی این فعالیت‌ها را در کنار درس‌های مدرسه به‌خوبی پیش ببرد؛ آن‌چنان‌ که در ۱۶سالگی دیپلم گرفت. زبان دیگری که او آموخت و توانست به آن زبان کتاب تألیف کند، انگلیسی بود. یورش آلمان نازی به جمهوری دوم لهستان در تاریخ اول‌‌سپتامبر‌۱۹۳۹، برابر با نهم‌‌شهریور۱۳۱۸، زندگیِ آن‌ماری را تغییر داد؛ زیرا همه‌ی فارغ‌التحصیلان، جز دانشجویان پزشکی و علوم طبیعی، ملزم بودند به دولت خدمت کنند. این دسته دانشجویان نیز خدمت شش‌هفتگی داشتند؛ اما پس از آن، از خدمت دولتی معاف می‌شدند. به همین سبب، آن‌ماری که پیش‌ از جنگ جهانی دوم علاقه‌مند بود برای تحصیل دانشگاهی عربی و اسلام‌شناسی را ادامه دهد، ناچار شد در دانشگاه در دو رشته‌ی شیمی و فیزیک ثبت‌نام کند؛ اما عشق به فرهنگ شرقی او را رها نمی‌کرد؛ بنابراین هم‌زمان در کلاس‌های تاریخ هنر اسلامی «ارنست کوهن» شرکت ‌نمود، و نزد «والز بیورکمن» به تحصیل زبان عربی ادامه داد. از آنجا که به‌دلیل وقوع جنگ، به‌جای یک ترم کامل (چهار ماه و نیم) فقط سه ماه تدریس می‌شد، دوره‌ی تحصیلی آن‌ماری به‌سرعت می‌گذشت. در پایان ترم سوم بود که به توصیه‌ی معلم عربی‌اش به نوشتن رساله‌ی دکترا اقدام کرد؛ زیرا به او این خبر خوش را داده بود که پس از دفاع از پایان‌نامه می‌تواند دستیار تدریس او شود. به همین سبب، با آنکه آن‌ماری روزهای تعطیل در کارخانه کار می‌کرد، تصمیم گرفت زبان فارسی و ترکی عثمانی را نیز یاد بگیرد. بدین ترتیب، هنوز نوزده‌ساله بود که در سال ۱۹۴۱ رساله‌اش را درباره‌ی ممالیک با نام «خلیفه و قاضی در مصر در اواخر قرون‌وسطا» به راهنمایی «ریچارد هارتمن» به پایان برد. همین رساله در سال ۱۹۴۳ در لایپزیک به چاپ رسید، و در نوامبر آن سال با همین رساله امتحان دکترا داد.

تا پایان جنگ، یعنی دوم‌سپتامبر۱۹۴۵ برابر با یازدهم‌شهریور۱۳۲۴، در وزارت امور‌خارجه مترجم بود. هنگامی که آلمان فهمید که در جنگ باید تسلیم شود، وزارت امور‌خارجه با تمام پرونده‌های محرمانه، نخست به شهر هاله انتقال یافت، سپس به ایالت زاکسن منتقل شد و تمام کارمندان وزارت هم ناچار شدند به آنجا بروند. وقتی آمریکایی‌ها زاکسن را تسخیر کردند، کارمندان دستگیر و زندانی شدند. بعدها این زندانیان به «ماربورگ» انتقال یافتند و مدت پنج ماه و نیم در آنجا بازداشت بودند. خوشبختانه خانم آن‌ماری شیمل رساله‌ی دکترایش را با خود به ماربورگ برده بود. برای همین در دوران بازداشت‌اش با نوشتن و مطالعه وقت خود را گذراند. سال ۱۹۴۶ امتحان استادی داد و پذیرفته شد. بدین ترتیب در ۲۳سالگی به کسوت استادیاریِ دانشگاه ماربورگ درآمد؛ دانشگاهی که پیش از او تنها یک استاد بانو داشت. در ماربورگ، او افزون بر تدریس در درس‌های شرقی و اسلام‌شناسی، مانند: عربی، فارسی، ترکی، هنر اسلامی، تاریخ و ادبیات، همچنان نزد فریدریش هایلر درس می‌گرفت. شوق تحصیل با او چنان عجین بود که سال ۱۹۵۱ دومین امتحان دوره‌ی دکترایش را در رشته‌ی تاریخ ادیان و با رساله‌ی «عشق عرفانی در اسلام» با موفقیت پشت سر گذاشت و سال بعد در نخستین سفرش به ترکیه به شوق دیدار آرامگاه مولانا به قونیه رفت. از آن سال، ترکیه و دیدار با مولوی چنان در وجودش نشست، که وقتی در سال ۱۹۵۴ از او دعوت شد ریاست کرسی تاریخ ادیان دانشکده‌ی الهیات آنکارا را بر عهده بگیرد، به جان پذیرفت. در این دانشگاه که آمیزه‌یی از درس‌های شرقی و غربی تدریس می‌شد، دانشجویان می‌بایست قرآن، حدیث، اصول فقه و عربی را در کنار فلسفه‌ی اروپایی، جامعه‌شناسی دینی و تاریخ تطبیقی ادیان می‌خواندند. وقتی پروفسور شیمل ریاست این دانشکده را بر عهده گرفت، هنوز هیچ کتابی برای تدریس در زمینه‌ی تاریخ ادیان در این دانشکده تدوین نشده بود. وی این مسئولیت را نیز پذیرفت و سال ۱۹۵۵ نخستین کتاب مقدماتیِ تاریخ ادیان در دانشکده‌ی آنکارا به چاپ رسید. عشق و علاقه‌ی فراوان پروفسور شیمل به مولوی، اسلام و مسلمانان در مدتی که در ترکیه به سر می‌برد، روز‌به‌روز افزایش می‌یافت. این علاقه در کتاب‌‌های نوشته‌شده در آن دوران و پس از آن به‌خوبی مشهود است؛ به‌ویژه در کتاب یک گزارش مؤثر: برادرم اسماعیل-یادآوری خاطراتی از ترکیه، چاپ‌شده در سال ۱۹۹۰. پروفسور شیمل در این کتاب نگاهی عمیق به پنجاه سال فرهنگ و معنویت ترکیه دارد؛ برای مثال، فهرست مؤلفان یک کتابخانه، نام تمامیِ روشن‌فکران و مؤلفان فرهنگ جدید ترکیه را در این اثر آورده‌است.

جوانه‌ی عشق به مولانا از سال ۱۹۴۰ در وجود آن‌ماری شیمل هجده‌ساله با خواندن مقاله‌‌ای از رینولد نیکلسن رشد کرد. از همان سال توجه او به کتاب پیام مشرق، نوشته‌ی محمد اقبال لاهوری، به‌سبب مطالبی درمورد گوته و مولانا جلب شد، و از آن پس در کنار شناخت مولانا به پژوهش در دیگر مقاله‌ها و کتاب‌های محمد اقبال لاهوری پرداخت، و نوشتن مقاله درباب عرفان از همان تاریخ آغاز شد. از آثار او در این دوره، ترجمه‌ی کتاب جاویدنامه‌ی اقبال لاهوری به ترکی و آلمانی بود. همین امر سبب شد، که وقتی در ترکیه بود، دولت پاکستان وی را به کشور خود دعوت کند. عشق او به فرهنگ و اندیشه‌ی شرق، در پاکستان رنگ دیگری گرفت، و از آن پس، فرهنگ اسلامی هندی را نیز در کنار شناخت مولانا مرکز پژوهش‌های خود قرار داد. شعله‌ی شوق پژوهش در آثار و افکار مولانا پس از مطالعه‌ی ترجمه‌ی انگلیسیِ غزلیات شمس با ترجمه‌ی رینولد نیکلسن در سال ۱۹۵۲ شعله‌ور گردید، و پس از غزلیات، کتاب هشت‌جلدیِ تصحیح و ترجمه و شرح نیکلسن بر مثنوی را خرید و مونس همیشگی خود ساخت، و بدین ترتیب با تصوف اسلامی-ایرانی آشنا شد. پس از مولانا با اندیشه‌های حسین منصور حلاج آشنا شد.

سفر پروفسور شیمل در ترکیه، پنج سال به طول انجامید. او سال ۱۹۵۹ به ماربورگ بازگشت، و سال ۱۹۶۰ کنگره‌ی تاریخ ادیان را تدارک دید؛ اما در این شهر، چندان حس رضایتمندی نداشت؛ زیرا متوجه شده بود شهرت فراوانش برای دیگر همکاران دانشگاهی‌اش خوشایند نیست. به همین سبب، سال ۱۹۶۱به دانشگاه بن رفت تا در آنجا به تدریس زبان عربی و اسلام‌شناسی بپردازد. در تمام مدت تدریس‌اش در دانشگاه بن، کمابیش هرساله به پاکستان سفر می‌کرد. چهار سال بعد، دانشگاه کلارمنت کالیفرنیا از او دعوت کرد به کنگره‌ی تاریخ ادیان آن دانشگاه برود، و مسئولیت کرسی فرهنگ اسلامی هندی آن دانشگاه را بپذیرد. پس از تأسیس کرسی فرهنگ اسلامی هندی در دانشگاه هاروارد، پروفسور آن‌ماری شیمل، نخستین استاد این کرسی شد. او تا سال ۱۹۶۶ به نقد و بررسی ترجمه‌ی آثار دو شاعر اسلامی هندی به نام‌های «غالب» و «میر» پرداخت. وی از سال ۱۹۶۷ تدریس تصوف، خوش‌نویسی و شعر اسلامی را نیز در دانشگاه هاروارد بر عهده گرفت. در همین زمان به پژوهشی در حوزه‌ی اوزان شعر فارسی، ترکی و اردو مشغول شد. سال ۱۹۷۰ به درجه‌ی استادتمامیِ دانشگاه هاروارد رسید؛ اما تدریس در آن دانشگاه را با این شرط پذیرفت که به‌ازای هر ترم تدریس، یک ترم به پژوهش و سفرهای پژوهشی بپردازد. سفرهایی که سالانه از سال ۱۹۵۸ به پاکستان شروع شده بود، همچنان ادامه یافت، و این کشور مرکز پژوهش‌های علمیِ پروفسور شیمل شد؛ آن‌گونه که دولت پاکستان از او بارها تشکر کرد و هدیه‌ها و مدال‌های افتخار بسیاری به او اعطا نمود. سال ۱۹۸۲ برابر با ۱۳۶۰ به پیشنهاد وی و هم‌زمان با صدوپنجاهمین سال درگذشت گوته، یکی از زیباترین خیابان‌های لاهور به نام گوته نام‌گذاری شد.

وقتی «میرچا الیاده» در اوایل سال ۱۹۸۶ برابر با ۱۳۶۴ درگذشت، شیمل به‌جای او بر مسند مدیریت مرکز بین‌المللیِ تاریخ ادیان نشست. مناصب دیگر او بین سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۷ میلادی (یعنی بین سال‌های ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۰ شمسی) به شرح زیر است: رییس انجمن جهانیِ علوم دینی، عضو آکادمی سلطنتی علوم هلند در ادبیات، عضو آکادمی ایالت راین‌وست فالن آلمان، عضو آکادمیِ علوم و هنر آمریکا، کارشناس موزه‌ی هنر نیویورک در خوش‌نویسی، ویراستار و مؤلف بخش اسلام دایرة‌المعارف عربی در ادیان.

سراسر زندگیِ پروفسور آن‌ماری شیمل پر است از نشان‌های افتخار که دانشگاه‌های مختلف سراسر اروپا و آمریکا و آسیا به وی اعطا کرده‌اند؛ و همچنین چندین دکترای افتخاری.
از او کتاب و مقالات بسیاری به زبان‌های فرانسه، فارسی، عربی، ترکی، اردو، سندی، بنگالی، انگلیسی و آلمانی باقی مانده، گرچه هنوز کسی نتوانسته‌است فهرست کاملی از کارهای وی گردآوری کند؛ جالب آنکه خود پروفسور شیمل هم نمی‌داند دقیقا چند مقاله نوشته‌است و گفته: «بارها اتفاق افتاده که برای تحقیق در موضوعی به کتابی مراجعه کردم، و پس از مطالعه متوجه شدم که سال‌ها پیش مقدمه‌ی این کتاب را خودم نوشته‌ام.» برخی از این آثار که به فارسی نیز ترجمه شده‌اند می‌توان به شکوه شمس؛ سیری در آثار و افکار مولانا؛ خوش‌نویسی و فرهنگ اسلامی؛ دو کتاب: ابعاد عرفانی اسلام و کتاب درآمدی بر اسلام؛ و من بادم و تو آتش اشاره کرد.

از نظر وی، مولانا دروازه‌ی جهانی کاملا جدید و پایان‌ناپذیر را برایش گشود؛ اما شاعران دیگری هم بودند که آن‌ماری شیمل بدان‌ها عشق می‌ورزید؛ برای مثال، ناصرخسرو، خاقانی، فرخی سیستانی و عرفی شیرازی را بسیار دوست می‌داشت.

برخی معتقدند که پروفسور شیمل هرگز فرصت نکرد در عمر پربرکت هشتادساله‌ی خود با ایران و فرهنگ کهن‌سال این سرزمین آشنا شود؛ هرچند سه بار به ایران سفر داشت؛ نخستین بار به دعوت مؤسسه‌ی مطالعات وزارت امور خارجه در ۳۰فروردین۱۳۷۴ به ایران آمد. سپس در سال ۱۳۷۷ برای دریافت دکترای افتخاری سفری کوتاه به ایران داشت، و آخرین سفرش به ایران در مهر۱۳۸۱ برای شرکت در همایش «عرفان پلی میان فرهنگ‌ها» و دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه الزهرا بود. یعنی چند ماه پیش از درگذشت‌اش.

پروفسور آن‌ماری شیمل، در آخرین ماه‌های هشتادسالگی بود، که در ۲۳ژانویه‌ی۲۰۰۳ برابر با سوم‌بهمن۱۳۸۱ جهان را بدرود گفت.

کتاب‌نامه
۱- دسترنجی، حکیمه (۱۳۷۴) «آن‌ماری شیمل در فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، مجله‌ی نامه‌ی فرهنگستان، تابستان، شماره‌ی۲، صص ۱۷۴-۱۷۳.
۲- دسترنجی، حکیمه (۱۳۷۱) «شرقی‌تر از هر غربی (به مناسبت هفتادمین سال تولد آن‌ماری شیمل، محقق و ادیب معاصر)»، مجله‌ی ادبستان فرهنگ و هنر، تیر، شماره‌ی۳۱، صص۲۷-۲۴.
۳- لاهوتی، حسن (۱۳۸۱) «یاد و یادبود: آنه‌ماری شیمل مولوی‌شناس فقید»، مجله‌ی بخارا، آذر و دی، شماره‌ی۲۷، صص۳۳۶-۳۲۸.