حسرت شراب

شهرام بنازاده

.

پر کن به حقِّ ساقی، ساقی شراب نابت
نگذار تا بمیرم در حسرت شرابت

تسبیح صد گره زد بر کار بسته‌ی من
از دانه‌های انگور، دارم طمع اجابت

از خانقاه و مسجد هرگز گشایشی نیست
پر کن شراب تلخی، با قصد استجابت

مستم کن و پس از آن در خواب خوش بخوابان
شاید افاقه‌ای کرد، دیدم دمی به خوابت

از جا نبرده دیدی، باران مرا به جایی
لب‌تشنه ایستاده‌ام بر ساحل سرابت

من انعکاس دردی بیش از توان مَردم
پنداشتند مست است آیینه‌ی عذابت

عکس: J Lee | unsplash.com