معمای خضر

گوهر سبز معرفت

مری پاتر (Marry Potter)
ترجمه: مریم صابری
ادراک معنوی انسان لحظه‌ای از خطا مبرا نیست، چراکه سرّ حق میان فریاد و نجوا معلق است.
ابن عربی۱

عکس: canva.com

سخن‌گفتن از خضر نبی مشکل است. هرگز مدعی نیستم که دانشی تخصصی‌ در بابِ این شخصیت اسرارآمیزِ روایات اسلامی دارم که با چهره‌های متفاوت بسیار در فولکلور، اسطوره، الهیات و عرفان ظاهر شده‌است. نیز نمی‌گویم که از مریدان او هستم و چون ابن عربی و دیگران بی‌واسطه ملاقاتش کرده‌ام. من جوینده‌ای لنگان‌پایم بی ‌ذره‌ای تخصص و کاردانی. لیکن از نیروی سختْ ارزشمندِ داستان در گشودن قلب‌ها و هدایت رهروان طریق آگاهم.

وقتی نخستین بار شیخی صوفی از خضر، مردی که درهای علم لدنی را به روی موسی گشود، برایم گفت، بسیار کنجکاو شدم. بلافاصله به‌سراغ قرآن رفتم و داستان دیدار موسی را با «بنده‌ای از بندگان مخلص ما که رحمت خویش را به او عطا کردیم و از علم خود به او آموختیم» (۱۸:۶۰-۸۲) خواندم. هرچند نامش ذکر نشده، همگان او را خضر می‌دانند. در این داستان موسی در «مجمع البحرین» با خضر روبه‌رو می‌شود و از او می‌پرسد: «می‌توانم از پیِ تو بیایم تا از آنچه خدا به تو آموخته، به من بیاموزی؟» خضر موسی را از این تصمیم بر حذر می‌دارد و می‌گوید: «تو همراهی مرا تاب نمی‌آوری. چگونه می‌توانی در آنچه هیچ از آن نمی‌دانی صبر پیشه کنی؟» موسی که به ناشکیبایی شهره است، قول «اطاعت تام و تمام» می‌دهد و خضر بار دیگر به او هشدار می‌دهد که «چون همراه من شدی، هیچ از من مپرس تا آنکه خود برایت بگویم.»

در این سفر، خضر دست به سه عمل می‌زند که مشاهده‌‌اش حیرت موسی را برمی‌انگیزد. بدنه‌ی کشتی پهلوگرفته‌ای را سوراخ می‌کند و کشتی غرق می‌شود. جان پسربچه‌ی بی‌گناهی را می‌گیرد و سرانجام، دیوار خرابه‌ای را در دهکده‌ای که از پذیرفتن خضر و موسی خودداری کرده‌اند، تعمیر می‌کند. هربار موسی لب به اعتراض می‌گشاید و بار سوم خضر او را از خود می‌رانَد. بااین‌حال پیش از آنکه از موسی جدا شود دلیل اعمالش را برای او شرح می‌دهد. آن کشتی متعلق به مردمی فقیر و وسیله‌ی امرار معاش ایشان بود و پادشاهی قصد داشت آن را برای استفاده در ارتشش مصادره کند. پسربچه در آینده با بی‌ایمانی و نافرمانی سبب رنج و عذاب والدینش می‌شد. دیوار دهکده هم از آنِ دو یتیم بود و گنج آن‌ دو زیر دیوار پنهان بود.

من هم مثل بسیاری دیگر مجذوب این آموزگار مرموز و پرتناقض شده بودم؛ زیرکی که «مربی پیامبران» است و مورد تکریم و احترام. خضر را از نگاه هانری کربَن این‌گونه دیدم: «استاد معنوی نادیدنی برای آنان‌که طالب ارتباط مستقیم و بی‌واسطه با عالم ملکوت‌اند… مخزن علم الهی که از قوانین هر شریعتی برتر است،» بنیان‌گذار معنویتی «رها از صورت خشک و بی‌روح دین» و «مطیع هیچ ارباب زمینی و هیچ جمعی نبودن.»۲ با اینکه کربن احتمالا در توصیف خضر به‌صورت کسی که آموزه‌هایش «برتر از قانون» است قصد نداشته قاطعانه حکمت خضر را برتر از حکمت موسی عنوان کند، من، تازه‌وارد و تازه‌کار، در اولین برخورد با این چهره‌ی معماگونه چنین درکی از او داشتم. خضر را شیخی با دستاری سبزرنگ تصور می‌کردم که گوهر سبز معرفت را به اساتید معنوی منتقل می‌کند، یا در قامت درویشی کوچه‌گرد که دانشی باطنی با خود دارد که از مرزهای شریعت فراتر می‌رود و اعمال و افکار مرسوم را زیر و رو می‌کند. با آن خودمحوری و جاه‌طلبی که داشتم، این تصویر از خضر را می‌گنجاندم در چهارچوب دوگانه و سلسله‌مراتبیِ رایج از قانون در برابر عرفان، سنت پیشینیان در برابر تجربه‌ی مستقیم و معنای لفظی در برابر حقیقت غایی. در این چهارچوب دوگانه خضر در کنار عرفان، تجربه‌ی مستقیم و حقیقت غایی در جایگاه رفیع‌تری قرار می‌گرفت و آنچه مقابل آن بود بی‌ارزش شمرده می‌شد. به‌ نظرم می‌رسید که خضر و حکمت او فقط مخصوص نخبگان و برگزیدگانی اندک‌شمار است.

در ادامه‌ی مسیر به تصویر دیگری از خضر برخوردم. من هم مثل بسیاری دیگر در روایات یهودی، مسیحی، اسلامی و دروزی او را به الیاس نبی شبیه دیدم. هر دو پیامبر عمر جاویدان دارند؛ الیاس در ارابه‌ای از آتش که اسب‌هایی آتشین می‌کشندش، در گردبادی به بهشت می‌رود و جاودانه می‌شود (۲ پادشاه ۲:۱۲) و خضر در جست‌وجوی آب برای سربازان لشکرش تصادفا به کشف چشمه‌ی حیات نائل می‌شود. موهبت شناخت مستقیم و بی‌واسطه‌ی حق و طی طریق، که دیگران از آن بی‌بهره‌اند، به این دو پیامبر عطا شده‌است. همان‌طور که خضر به موسی و اولیای خاص خداوند طریق حق را، که فراتر از قانون شریعت است، نشان می‌دهد، الیاس نیز به گفته‌ی روایات کهن زمانی ظاهر می‌شود که کاهنان اعظم در تفسیر قانون سرگردان بوده و در پایان جهان هم بازمی‌گردد تا «به همه‌ی پرسش‌های لاینحل پاسخ دهد.»۳ سرانجام گفته می‌شود هر دو پیامبر بر مردمان پریشان‌حال ظاهر می‌شوند، در روز شبّات برای خانواده‌ای تهی‌دست نان و شراب می‌آورند، در بیابان به تشنگان آب می‌رسانند، نازا را بارور می‌کنند، یا راه به گم‌گشته‌ای می‌نمایانند.

خضر اغلب با یحیای تعمیددهنده، جرجیس قدیس و دیگران مقایسه می‌شود، اما هم‌سانی او با میریام پیامبر در روایات یهودی به‌شدت نادیده گرفته شده‌است. میریام هم مانند خضر «وجود سبز» نامیرایی‌ست که ارتباط بسیار نزدیکی با آب دارد. از چاه خانه‌ی او همه‌‌وقت آب می‌جوشد تا به نیازمندان کمک کند و برگ‌های همیشه‌سبز درختی که در مجاورت این چاه قرار دارد شفابخش است. میریام هم از دانشی بهره‌مند است متفاوت از قوانینی که از موسی بر جای مانده. بااین‌همه، شباهت‌های میان خضر، الیاس، میریام و دیگران فقط بخشی از کیستی این شخصیت و چیستی آموزه‌هایش را آشکار می‌کند. وقتی از چشم ابن عربی به این وجود سبز نگاه می‌کنم، او را نه شخصیتی که فقط بر اندک مردمانی ظاهر می‌شود که معرفت غیبی دارند یا کار نیک می‌کنند، بلکه کسی می‌بینم که همگان را به انسانیت، خدمت و همیشه‌سبز‌بودن فرا می‌خواند.

ابن عربی سه بار در زندگی‌اش با خضر ملاقات کرده. او می‌گوید که از دستورات اخلاقی خضر پیروی کرده و از او «راه‌‌ورسم سرسپردن به گفته‌های پیران طریقت و توجه به کلام ایشان در ظاهر و باطن – از دهان او به دهان من – و نکته‌های دیگری از معرفت» را آموخته‌است و خود را «همراه خضر» می‌خواند.۴ آنچه مرا مجذوب می‌کند روایت ابن‌ عربی از دیدارش با خضر و دریافت خرقه‌ی خضر نیست. من شیفته‌ی تفسیر او از قصه‌ها و روایت‌های خضرم که در سراسر نوشته‌های ابن عربی یافت می‌شود. در فصل ۲۵ فصوص الحکم با عنوان «حکمت والای کلام موسی» داستان قرآنی ملاقات خضر و موسی را با داستان‌هایی از زندگی موسی در مصر در هم می‌تند. مثلا اشاره می‌کند که وقتی خضر «پسربچه را در برابر چشمان موسی می‌کشد، موسی به او اعتراض می‌کند» درحالی‌که خودش «کشتن سرکارگر مصری» را از یاد برده‌است. و وقتی خضر کشتی در حال غرق‌شدن را به او نشان می‌دهد، درواقع آن را با سبدی قیاس می‌کند که مادر موسی در آن موسی را به نیل انداخت «آنچه جنبه‌ی بیرونی‌اش ویران‌کردن بود، اهمیت درونی‌اش به‌مقصدرسانیدن بود.»۵ بااین‌حال، زیبایی این فصل در تفسیر ابن عربی از احترام خضر و موسی به یکدیگر است یا چنان‌که خود می‌گوید «کمال دانش این دو انسان و کمال پایبندی‌شان به قوانین الهی.» برای نمونه وقتی خضر به موسی می‌گوید «من علمی از خدا دارم که تو نداری و تو علمی از خدا داری که در اختیار من نیست،» یعنی مرتبه‌ی موسی را می‌شناسد. هرچند پرسش‌های موسی درباره‌ی کارهایش او را به ستوه آورده، از روی احترام به موسی سخن خود را تعدیل می‌کند و می‌گوید: «چطور می‌توانی در آنچه درک نکرده‌ای صبر پیشه کنی؟» زمانی که خضر موسی را از پرسش بر حذر می‌دارد و نیز زمانی که معلوم می‌شود که موسی نمی‌تواند از سؤال‌کردن خودداری کند و خضر به او می‌گوید «اینجا جای جداشدنِ من و تو از یکدیگر است،» همچنان احترام خضر به موسی پیداست. بنابراین ابن عربی نتیجه می‌گیرد که خضر «در حق موسی عادل و باانصاف» بوده‌است.۶

ابن عربی در فتوحات مکّیه احترامش به حکمت موسی را در گفت‌وگویی نشان می‌دهد که میان خودش و موسی در آسمان ششم در رؤیا می‌بیند. وقتی ابن عربی از موسی سپاسگزاری می‌کند که محمد را واداشته‌است که پیش از تمام‌کردن معراج بازگردد و از خدا بخواهد تعداد نمازهای روزانه را کمتر کند (از پنجاه به پنج)، موسی پاسخ می‌دهد «این فایده‌ی دانشی‌ست به‌دست‌آمده از تجربه‌ی مستقیم. زیرا حالات معنوی‌ای هستند که فقط از طریق تماس بی‌واسطه حاصل می‌شوند.»۷ بعدها ابن عربی درباره‌ی راه‌های متفاوتی که خداوند خود را متجلی می‌سازد به موسی می‌گوید: «آموزش من نزد خدا بوده‌است، برای همین من [فقط] تا آنجا از او می‌دانم که او خود به من عطا می‌کند.» پاسخ موسی نیز پرمعناست. می‌گوید: «طریق او با خداشناسان همین‌گونه است. پس سهم خویش [از دانش معنوی] را از خداوند طلب کن نه از دنیا. و یقینا هرگز [چنین دانشی را] جز به قدر طلب و کوشش دریافت نخواهی کرد. مبادا که حب ما [پیامبران] میان او و تو حجاب شود! زیرا هرگز به‌وسیله‌ی ما چیزی از او نخواهی دانست جز آنچه ما از طریق تجلی او بر خویشتن شناخته‌ایم.»۸ به‌عبارت دیگر، موسی با این سخن احترام خود را به دانش ابن عربی، دانش همه‌ی همراهان خضر و شخص خضر اظهار می‌کند.

آنچه من از این گفت‌وگو درمی‌یابم این است که دانش خضر در نظر ابن عربی فراتر از دانش موسی نیست، بلکه کامل‌کننده‌ی آن است. موسی نبی خداست. خضر ولیِ خداست. هر دو از خداشناسان‌اند و هریک دانشی برآمده از تجربه‌ی یگانه‌شان از تجلی خداوند را عرضه می‌کنند که براساس طلب و آمادگی‌شان به آن‌ها اعطا شده‌است. هیچ‌یک بالاتر از دیگری نیست. هیچ‌کدام دیگری را در خود فرو نمی‌برد. هر دو در کنار یکدیگر روان‌اند، یکی شور، دیگری شیرین، هر دو پاک و زلال. همان‌طور که داستان قرآن می‌گوید آن‌ها در «مجمع البحرین» (محل تلاقی دو دریا) یکدیگر را ملاقات می‌کنند؛ به بیان دیگر در تلاقی دو دانش‌. وقتی این دو بنده‌ی خدا دیدار می‌کنند و دانش یکدیگر را می‌شناسند، خداشناسی را در جهان افزون می‌کنند. این امر تفاوت بسیاری با آموزه‌های سلسله‌مراتب معنوی دارد و نشان می‌دهد که باید گوناگونی دانش معنوی را گرامی داشت.

کمال تجربه‌ی منحصربه‌فرد خداشناسی فقط مختص نبی و ولی خدا نیست، بلکه برای کسانی نیز که از راه‌های دیگر به سوی شناخت خداوند می‌روند صادق است. ابن عربی در بحث درباره‌ی زندگی معنوی «مردم عادی» در فتوحات مکّیه می‌نویسد «بخش اعظم شریعت براساس فهم مردم عادی شکل گرفته‌است،» یعنی با تکیه بر تصورات یا صورت‌های مادی‌ای که آن‌ها توان اعتلایش را ندارند «با این حال اشاراتی نیز برای برگزیدگان در آن هست.» چنین بیاناتی را باید با توجه به مقصود ابن عربی در این فصل و در کل نوشته‌های او خواند که نه در مقابل هم قراردادن شریعت و عرفان یا القای سلسله‌مراتب معنوی، بلکه راهنمایی مردم به‌سوی حقیقت است، به‌سوی یکی در میان بسیارها، یعنی خداوند. «سهم هر فرد از [ادراک] پروردگار به اندازه‌ی دانش اوست و به اندازه‌ی مرتبه‌ی ایمان او… پس آگاه باشید، و خداوند هدایتگر است.»۹

ابن عربی توضیح می‌دهد که تفاوتی میان مردم عادی و آن‌ها که نشانه‌های خدا را می‌بینند وجود ندارد. خداوند هر لحظه هم به همگان نزدیک است و هم از آنان دور است. «خدا بنده‌ای را از جایی به جای دیگر نمی‌برد تا مگر بنده او را ببیند، بلکه این کار را می‌کند تا سبب شود بنده نشانه‌های او را ببیند.»۱۰ بدین ترتیب، هیچ‌کس در مسیر معنویت از دیگری به خدا نزدیک‌تر نیست. با اینکه همه‌ی ما در میان نشانه‌های خداوند زندگی می‌کنیم، او به اندازه‌ی اشتیاق ما در دل‌هایمان اثر می‌کند. ابن عربی می‌گوید برای همین است که خضر دیوار را تعمیر کرد، «چون می‌دانست که در آن زمان اشتیاقی [به دانش] در مالک آن دیوار وجود ندارد و از گنج در راه نامناسبی استفاده می‌شد.»۱۱(۱۸۵) خود موسی هم در گفت‌وگو با ابن عربی در آسمان ششم می‌گوید این روشی‌ست که خداوند ما و حتی خضر را هدایت می‌کند: «پس ما نیز به تو [دانشی] از او می‌دهیم به قدر طلب و آمادگی‌ات.»۱۲

توجه به خدایی که پیوسته در حال تجلی‌ست، کمک می‌کند ابن عربی دانشی را درک کند که نه فقط به پیامبران و اولیای خدا و بزرگان دین بلکه به همه‌ی انسان‌ها داده شده‌است. برای نمونه ابن عربی در بحث خضر و موسی در فصوص الحکم بر دانش مادر موسی تأکید می‌کند و می‌گوید او با اینکه به‌شدت آرزو داشت فرزندش را شیر بدهد، موسی را در سبد گذاشت و این کار را نه از سر نگرانی درباره‌ی امنیت کودک، بلکه به این دلیل انجام داد که خدا به او «الهام» کرده بود که موسی همان پیام‌آوری‌ست که مصریان به دستش نابود می‌شوند.۱۳ در فصل دیگری از فصوص درباره‌ی دو گروه می‌نویسد: گروهی که «در مسیری حرکت می‌کنند که می‌شناسند و مقصدش را می‌دانند که صراط مستقیمِ ایشان است،» و گروه دیگری که «در مسیری می‌روند که نمی‌شناسند و از نهایت آن بی‌اطلاع‌‌‌اند که آن نیز هم صراط مستقیم آن‌هاست.»۱۴ صراط مستقیم وحدت وجود یا حقیقتی‌ست که همه در آن حیات دارند. اگرچه ممکن است از یک نظر موضوع تمایزات افراد و مراتب را همان‌طور که ابن عربی اغلب مطرح می‌کند پیش بکشیم، اما با نگرشی خدامحور همگی ما در فاصله‌ای مساوی از واقعیت قرار داریم و به یک اندازه در صراط مستقیم هستیم.

این تأکید بر وحدت، کثرت نشانه‌ها، اشتیاق منحصربه‌فرد هر انسان، خدا در نقش راهنما و اینکه همه‌ی علوم الهی موهبت‌اند و اکتسابی نیستند همچون رشته‌ای زرین در تمامی نوشته‌های ابن عربی کشیده شده‌است. این‌گونه تمرکز و نگاه به انسان درس خضوع و فروتنی می‌دهد که رفتار بنیادین بندگان خداست.

جست‌وجو و اشتیاق، نزدیکی و دوری، این‌ها [همه] ویژگی‌های بنده‌اند؛ پس بنده چه چیزی را می‌تواند از طریق این ویژگی‌ها و با توجه به وجود واحدی که در ذات خود قیاس‌ناپذیر و متعالی‌ست کسب کند؟ جایگاه [حقیقی] همه‌ی موجودات ناتوانی [مطلق] است، در خضوع راستین ایستادن بر در عزت و جلال حق بدون استطاعت دستیابی به گنج الهی.۱۵

عکس: canva.com

به‌جای گرفتارشدن در چرخه‌ی تلاش برای کسب موفقیت یا رسیدن به مراتب معنوی، راهرو حقیقت می‌آموزد که روی به سوی هدایتگر احد و واحد کند و به همه‌ی سالکان راه و دانشی که به ایشان عطا شده‌است احترام بگذارد. بنابراین، اصلی‌ترین درسی که از این همراه خضر درباره‌ی معنای بندگی می‌گیریم این است: پرورش فروتنی در برابر خداوند که احترام به نشانه‌های خدا را در پی دارد چراکه خدا آن‌ها را بر همگان آشکار کرده‌است. اگر جز این باشد خطا می‌کنیم: «آن‌که حقیقت را [به باور خود] محدود می‌کند [تجلی] خداوند را در باور دیگران انکار می‌کند و فقط زمانی بر آن مهر تأیید می‌زند که در باور خودش متجلی شده باشد.» حال آنکه کسانی که خداوند را منحصر به خود نمی‌دانند بر حقیقت «او در هر صورت و حالت» صحه می‌گذارند، «او را در صورت‌های سرمدی‌اش ستایش می‌کنند چراکه هیچ حد و مرزی برای صورت‌هایی که خداوند خویش را در آن‌ها متجلی می‌کند قائل نیستند.»۱۶

اگر خضوع حالت اصلی بندگان باشد، خدمت راه‌ورسم بودنِ آنان است. ابن عربی در فتوحات مکّیه به ما می‌آموزد که اشتیاق خدمت به دیگران نشانه‌ی حرکت در مسیر معنویت است، نه عطش کسب کرامت و حکمت‌های پنهان و مراتب بالاتر برای خویشتن. همچون موسی که برحسب اتفاق هنگام کمک به زنان برای آب‌کشیدن از چاه، خداوند را در میان شاخ و برگی سوزان کشف کرد، خضر هم در جست‌وجوی آب برای لشکریانانش که از دستورات او پیروی می‌کردند تصادفا به چشمه‌ی آب حیات برخورد. وقتی سربازانش قدرت چشمه را کشف کردند، به آن هجوم آوردند اما «خدا چشمه را از دید ایشان پنهان کرد.» ابن عربی از این داستان نتیجه می‌گیرد که «هیچ‌کس از مرتبه‌اش نزد خدا آگاه نیست، اگرچه همه‌ی اعمال ایشان بی‌شک برای خاطر خداست نه برای خاطر خودشان.»۱۷ اگر کسی برای خاطر خدای یکتا زندگی کند، خدا را به یاد داشته باشد و خود را از یاد ببرد، اعمالش دیگر نه مطابق میل خود بلکه متأثر از عشق الهی‌ست که تمنای آن دارد که ما به شناختش نائل شویم.

در پرتو این آموزه‌ی خضر درباره‌ی بندگی «وجود سبز» چه معنایی دارد؟ با اینکه پیامبران، ملائک، اولیای حق، قدیسان و دیگرانی که والاترین جایگاه را دارند را «سبزپوشان یا آنان‌که خرقه یا دستار سبز بر تن دارند» می‌خوانند، سبزبودن خضر متضمن چیزی بیش از مرتبه‌ی معنوی اوست. حضور همیشه‌زنده‌ی خضر جویندگان را به همیشه‌سبزبودن چون او دعوت می‌کند، یعنی همواره پذیرای الهامات تازه باشند، پیوسته خود را برای دریافت عطیه‌ی تجلی خدا آماده نگه دارند و بدانند که خدا راهنمای ایشان است. ابن عربی در مقدمه‌ی فتوحات مکّیه توضیح می‌دهد که کتابش را با باورهای مذهبی رایج آغاز نمی‌کند، نه از این رو که اهمیت این باورها کمتر است، بلکه چون می‌تواند توجه «فردی را که آماده‌ی دریافت انفاس معطر فضل الهی از طریق رازهای هستی‌ست» منحرف کند. او در عوض در پی فراخواندن خوانندگان به آماده‌ساختن خود با اصرار «بر ذکر (یاد خدا) و عزلت معنوی، خالی‌کردن مکان (قلب) از فکر و همچون گدایی تهی‌دست نشستن بر آستان پروردگار» است. سپس می‌گوید: «خدا علم به اسرار و ادراکاتی غیبی را به ایشان ارزانی می‌دارد که به بنده‌اش خضر عطا کرده بود.»۱۸

اصل این مقاله در مجله‌ی صوفی انگلیسی شماره‌ی۱۰۵ به چاپ رسیده‌است.

یادداشت‌ها
1- Proem to The Universal Tree and the Four Birds, in The Mystical Treatises of Muhyiddin Ibn ‘Arabi. Tr. Angela Jaffray. Oxford: Anqa Publishing, 2006, 25.
2- Henry Corbin, Alone with the Alone: Creative Imagination in the Sufism of Ibn ‘Arabi. Princeton: Princeton University Press, l969, 55, 57, 58.
3- Mishnah Eiduyot 8:70.
4- Ibn ‘Arabi, Descent of the Mantle of Initiation. Tr. Gerald Elmore. ibnarabisociety.org/wpcontent/uploads/PFDs/Elmore_Ibn-Arabis-testament.pdf, 23.
5- Ibn ‘Arabi, The Bezels of Wisdom. Tr. R.W. J. Austin. New York: Paulist Press, 1980, 256.
6- Ibid., 259, 260.
7- Ibn ‘Arabi, The Meccan Revelations. Volume 1. Ed. Michael Chodkiewicz. Tr. William C. Chittick and James W. Morris. New York: Pir Press, l988, 225.
8- Ibid., 226-227 (emphasis added).
9- Ibid., 123, 124 (emphasis in original).
10- Ibid., 208. See also 215.
11- Ibid., 185.
12- Ibid., 227.
13- Bezels, 257.
14- Ibid., 132 (emphasis added).
15- Ibn ‘Arabi, The Seven Days of the Heart: Prayers for the Nights and Days of the Week. Tr. Pablo Beneito and Stephen Hirtenstein. Oxford: Anqa, 2008, 14.
16- Bezels 149-150 (emphasis in original).
17- Meccan Revelations, 86. See also his discussion in III: 336:16-25.
18- Ibid., 14.