پدیدارشناسی تنفس
مراقبهای بر تنفس در دوران شیوع کووید-۱۹
دکتر نعمان بیگ
ترجمه: مریم صابری
ترجمه: مریم صابری
تنفس، یا همان حیاتیترین فعالیت ما در کسوت موجودات زنده، بهتازگی توجه بسیاری را در جهان غرب به خود جلب کردهاست. عوامل این اقبال از یکسو محبوبیتِ فزایندهی تمرینهای کهن و شرقی یوگا و کی-گونگ و از سوی دیگر رواجِ نوشتارهای فلسفی دربارهی تنفس است. نعمان بیگ در خلال پژوهشی مردمشناسانه دربارهی بابا جمیل، که آموزگاری صوفیست در پنجابِ پاکستان، به اهمیتِ تنفس در تصوف میپردازد. تمرکز نعمان بیگ بهویژه بر تنفس در لحظهی اکنون (نفسِ حال) است بهمثابهی ابزاری رهاییبخش برای تعلیقِ «منِ اندیشنده» و فرانوردیدنِ زمان از راه ارتباط نیرومند و نزدیک با منشأ الهی خلقت.
شیوع کووید۱۹- ما را به بازاندیشی در ارزشِ تنفس واداشت. در سراسر جهان، بیمارستانها برای فراهمکردن تجهیزات هوارسان برای بیماران در تلاشاند. کادر درمان با همهی توان در تکاپوست تا مگر تنفس جهان را به میانگین معمولش بازگرداند. ثروتمندان در کار احتکار واکسن، کپسول اکسیژن، ونتیلاتور، نبولایزر، دستگاه بخور، دستگاه تصفیهی هوا، ماسک و ضدعفونیکنندهی دست هستند تا همواره از وجود ذخایر اکسیژن پاک برای خود مطمئن باشند. امروزه نفسکشیدن هزینه دارد. تبدیل تنفس به یک مسئلهی اقتصادی فصل جدیدیست در سیاستِ زیستمحور (biopolitics)؛ فصلی که در آن ظریفترین جنبههای زیستشناختیِ حیات انسان دستمایهی سیاست میشود. این جستار تأملیست بر دَم، کندوکاوی در معنایِ فرهنگی و کیهانشناختیِ تنفس که نشان میدهد چگونه گفتمانِ مدرنِ تنفس میتواند تجربهی زیستهی دمزدن را در خود خفه کند. این متن بهویژه به تکنیکهای مراقبهی صوفیانهای میپردازد که هدفشان رهایی از انتزاع و بازیابیِ خویشتنِ مشتاق در زمان حال است.
کووید۱۹- سبب شد دریابیم که چه درگیریِ تنگاتنگی با نفسکشیدن داریم. جسم ما آلودگی و ویروس و باکتری و دیگر اطلاعات حیاتی را از طریق تنفس ردوبدل میکند. ما نیز سنتها و دعای خیر خود را از طریق دم به دیگران انتقال میدهیم. مثلا در جوامع مسلمان مرسوم است که سالمندان بعد از ذکر آیاتی از قرآن یا ستایش پروردگار به روی جوانان یا به آب فوت میکنند. وانگهی همهگیریِ کووید۱۹- سکتهای در پیوستگی این جریان پدید آورده و حلقهی تنفس را تنگ و تنگتر کردهاست. از آنجا که مجبوریم برای جلوگیری از ابتلای خود و دیگران به ویروس، نفس را در سینه حبس کنیم، شاید بشود این وقت را غنیمت شمرد تا سمتوسوی نفسهایمان را به درون بازگردانیم. یک تمرین نگهداشتن نفس تا سرحدّ تحمل جسم است و تلاش برای طولانیتر کردن مدتزمان حبس نفس در هربار تکرارِ تمرین. تنفس و تعمق بهسوی درون وابستگی به بیرون را کم میکند و خویشتن را به بنیانش نزدیک میکند؛ روشی درست و موثق برای بقای روح و جسم.
تنفس یکی از فرایندهای زیستشناختی بدن است که همهی جانداران خواسته یا ناخواسته انجام میدهند. تنفس همچون یاری صمیمی همیشه و حتی وقت تنهایی هم با ما میماند. تنفس باقیست آنجا که هر اندیشهای ناپدید میشود و متافیزیک به پایان میرسد. اما چقدر بر این فعالیت بنیادینِ بودن تأمل کردهایم؟ اگر تنفس را بهشکل یک فن یا تمرینی معنوی برای خودسازی و برساختن روابط اخلاقی در نظر بگیریم چه چیز عایدمان میشود؟ مایی که غالبا به تنفس فکر هم نمیکنیم، چه برسد به اینکه آگاهانه نفس بکشیم. تنفس نزدیکترین همراه ما در سراسر زندگیمان است و با این حال چنان به آن بیاعتناییم که موجودیتش مغفول باقی میمانَد. تنفس رها از تفکر است.
درک عمومی ما از نفسکشیدن و حیات بیش از هرچیز تابع علم پزشکی مدرن است. این علم ابزارهای فیزیولوژیک را بر ابزارهای معنوی ارجح میشمارد و این ارجحیت از نشانههای مسلم مدرنیته است، عصری که ریسمان را گرد حلقوم تنفس تنگتر کرده و نفس زمین را با مه و دود غلیظ صنعتی گرفته و به نام توسعه میلیونها و چه بسا میلیاردها را خفه کردهاست. بر ماست که تنفس را از یوغ این استعمار آزاد کنیم تا دَمهایمان را که زیر فشار و سلطهی دانش علمی به حاشیه رانده شدهاند بازپس بگیریم و رابطهای پدیدارشناختی با دَم برقرار کنیم. بدین ترتیب، واجب است که تنفس را از گذشته و آینده رها سازیم و در زمان حال نگه داریم. هنری برگسون (Henri Bergson) این تکنیک را کشف و شهود و تجربهگرایی حقیقی میخوانَد: «تجربهگرایی حقیقی آن است که در پی هرچه نزدیکتر ماندن به اصل و کاوش عمیقتر در حیات باشد، و در پی احساسکردن تپشهای روح از طریق شکلی از معاینهی معنوی، و این تجربهگرایی راستین همانا متافیزیک واقعیست» )برگسون ۲۰۱۰: ۱۴۷). تنها این زمان است که حقیقتا به اهمیت حیات پی میبریم.
نظریهپردازی در باب تنفس
دانشمندان علوم اجتماعی و فلاسفه بهندرت تنفس را موضوع مطالعه قرار دادهاند و تمرکز ایشان بیشتر بر زبان و گفتار بودهاست. در مقایسه با سنت هندی، که شهرتش را از تکنیکهای پرورش تنفس دارد، تفکر غربی از هوا محروم بوده و خود را در چاردیواری زندان زبان خفه کردهاست. زندان لوگوس (یا همان فضای انتزاعی زبان( چنان محکم و محفوظ به نظر میرسد که انگار تنها راه فرار از آن مرگ جسمانی است. دیوید لوینِ فیلسوف (David Levin) در جستار درخشان «لوگوس و سایکی: هرمنوتیک نفسکشیدن »راه دیگری را برای آزادسازیِ از لوگوسنتریسم ممکن میبیند )لوین ۱۹۸۴). او توجه ما را به تنفس آدمی جلب میکند و برای بازپس گرفتن روحیهی حقیقی تنفس به عصر پیشاسقراطی سفر میکند تا سایکی را در نقش سرمنشأ پیدا کند. طبق گفتهی او سایکی −که معنایش تنفس است − پیش از زبان و پیش از بیان روشن ((enunciation آمدهاست و از آنجا که سایکی مقدم بر زبان بوده، خود را قربانی کردهاست تا راه برای گفتار باز شود. لوین به همین بسنده نمیکند و ادامه میدهد «دم و بازدمِ ما شعریست از حلقهی گویای حقیقت» )لوین ۴۸۹۱: ۷۲۱).
لوس ایریگاره (Luce Irigaray) با ارائهی نظراتی مشابه، نفسکشیدن را راه بنیادینِ بودن و مقدم بر دانش نظری میخواند. ایریگاره، که خود یک یوگاکار است، ما را ترغیب به پرورش تنفس میکند تا عنان زندگی خویش را در دست گیریم. او نفسکشیدن و تنفس آگاهانه را از شروط ضروری حیات معنوی و طبیعی میداند. مهمتر از آن، تنفس بدل میشود به منبعی برای خودمختاری تا ما را هم از اضطراب خفقانآور آینده و هم از بار تاریخی گذشته رها سازد. و تنها از این طریق است که آدمی میتواند با دیگرانی که در زمان حال در کنار جسم او زندگی میکنند ارتباط برقرار کند. بهگفتهی او «تنفس یک واسطه است، یک میانجی که وجودش برای ارتباط با خودمان، با جهان و با دیگران ضروری است» (ایریگاره ۲۰۱۳). امانوئل لویناس (Emmanuel Levinas) نیز به همین ترتیب میگوید «نفسکشیدن تعالی است در راستای گشایش درونی» (لویناس ۱۹۸۱: ۱۸۱).
بسیاری از آیینهای معنوی بر مراقبهی تنفسی متمرکزند. علم تنفس (ویپاسانا)، که یوگا از سرمشقهای آن است، در سنتهای ایندیک (Indic) پیچیدهتر و پیشرفتهتر است (آلتر ۲۰۰۷). امروزه برخی اندیشمندان از طریق مطالعهی روشهای کنترل تنفس نقاط عطفی میان سنتهای مذهبی و فرهنگی متنوع مییابند. بهنظر کارل ارنست «کنترل تنفس و تمرینهای مراقبه درونمایهای اساسی برای مقایسهی سنتهای صوفیانه و یوگیک با یکدیگر است» (ارنست ۲۰۰۵)، در حالی که دیگران تا آنجا پیش رفتهاند که میگویند تصوف ریشههایی در یوگا دارد (هاتلی ۲۰۰۷). متون نگاشتهشده دربارهی سنتهای مراقبهی تنفسی هندو و بودایی چنان گستردهاند که ذکرشان در این مقال نمیگنجد. این سنتها شکل پیشرفتهای از کنترل تنفس را در خود دارند که از هند به بسیاری از کشورهای غربی صادر شدهاست و در این کشورها آموزش داده میشود. بدین ترتیب، بنیادیترین ویژگی زیستشناختی، یعنی نفسکشیدن/دم فرو بردن، تبدیل شدهاست به موضوعی که اولیای معنوی امور زمامش را به دست دارند و جهان سرمایهداری آن را هرچه بیشتر به کالا تبدیل کردهاست.
مشاهدات تاریخی نشان میدهد که تمرینهای مراقبه، محصول گفتمانهای خاصی از حقیقت است. بنابراین نمیشود تولیدات مادی مراقبه را − مانند کتابها و دستورالعملها یا آنچه نایل گرین «اقتصاد سیاسی تنفس» میخواند − نادیده گرفت (گرین (۲۰۰۸ در سالهای اخیر، از تمرینهای مراقبه مانند یوگا بهشدت در نقش تکنیکهایی جسمانی برای کاهش استرس و چندبرابر کردن توان انسانها در بخش کسبوکار استفاده شدهاست (اشمیت-ویلک، الکساندر، و سوانسون ۱۹۹۶). بهویژه، مدیران ارشد تشویق میشوند که زمانی را به گذراندن دورههای «مراقبه» اختصاص دهند تا حضورذهن و قابلیت تصمیمگیریشان را بهبود بخشند (مککورمیک ۴۹۹۱). به همین ترتیب، گسترش یوگا و کی-گونگ، که همچنان بخشی از انگارهی ملی هند و چین باقی ماندهاند، خبر از جهانیشدنِ صنعت معنویت میدهد (ویر۲۰۰۷ ). بنابراین نمیتوان نادیده گرفت که گفتمانهای معنوی رابطهای تنگاتنگ با ملیگرایی و مدیریت و سرمایهداری نئولیبرال دارند. فرانکو براردی (Franco Berardi) فرآیند مالیشدن بیش از اندازهی زندگی را «خفقان» میخواند، یعنی بیخ گلوی آدمی پا گذاشتن؛ هم بهمعنای استعاری و هم بهمعنای دقیق کلمه. براردی میپرسد «چگونه میتوانیم از پس خفقانی که انتزاع در تاریخ بشر تولید کردهاست بربیاییم؟») براردی ۲۰۱۸: ۱۱).
تنفس بهمثابهی امر مقدس
نخستین مردمشناسان، دینِ اولیه را نوعی روحباوری میدانستند که برای تنفس قدرتی ماوراءالطبیعی قائل بود (تیلور ۱۸۷۱). بهگفتهی فروید «اگر بشود به زبان اعتماد کرد، این حرکت هوا بود که تصور معنویت را ممکن کرد، چراکه روح نام خود را از نفسِ باد (آنیموس، اسپیریتوس، عبری: رواک=دود) میگیرد. به همین دلیل این تصور از روح بهشکل گرایشی معنوی در انسان زاده شد» (فروید ۰۹۹۱: ۱۸۱-۰۸۱). در ادیان ابراهیمی شاهد آنیم که وقتی خداوند نَفَس خود را در آدم − یعنی نخستین انسان بر روی زمین − میدمد، نَفْس بر عالم خاکی فرود میآید. خدا در قرآن میگوید «آنگاه که او را ساختم و از روح خود در او دمیدم» (قرآن ۱۵: ۲۹). از آنجا که خداوند نفس پاک، لطیف و اثیریاش را در موجودی شکلگرفته از جرم و ماده و گِل دمیدهاست، خدا و خویشتن پیوندی از جنس «نفْسِ رحمانی» با یکدیگر دارند. بر اساس نظرات ابن عربی )درگذشت ۱۲۴۰ میلادی)، صوفی اندلسی، «نفس در خالق باطن است و در مخلوق ظاهر») ابن عربی ۱۹۸۰: ۵۴). بهعبارتی، پدیدآورندهی عالم، نفسِ پروردگار است؛ انرژیای که نهتنها در جسم کالبدشناختی که در سرتاسر هستی جریان دارد.
بسیاری از سنتها برای تنفس معانیِ کیهانشناختی قائلاند. در زبان عربی، الوهیت در نفس و هوا بازتابی عمیق دارد. کلمهی روح، «نفَس» و نفْس، «خویشتن/روح» از ریشهای مشتق شدهاند که با هوا و تنفس و حیات در ارتباط است؛ فعل نَفَسَ یعنی «نفسکشیدن». نفْس با نِفِش عبری همریشه است که در تورات عموما ارجاع دارد به نیروی حیاتی که در خون انسان و حیوان جریان دارد. از لحاظ ریشهشناختی، ارتباط نفْس و روح مثل ارتباط aspire و spirit در انگلیسیست: aspire [دم فرو بردن[ ریشه در] spirit روان] و نفسکشیدن دارد. ریشهی اصطلاح] aspiration دم برآوردن] درواقع کلمهی لاتین spiro است که یعنی تنفس. مشتقات spiro کلماتی هستند مانند inspiration [الهام] ،respiration [دمزدن] ،aspiration [دم فرو بردن[ و مهمتر از همه کلمهی .spirit از آنجا که aspiration و spirit هر دو از ریشهی spiro بهمعنی تنفس هستند، لازم است درک درستی از دم فرو بردن، آنگونه که در تمرین تنفس از آن یاد میشود، داشته باشیم.
در بسیاری از پژوهشهای قومشناختی دربارهی آیینهای تصوف در پاکستان دریافتم که تنفس فقط فرایند جسمانی تبادل اکسیژن و دیاکسید کربن نیست. تنفس و نفسکشیدن مقدساند. بابا جمیل، رهبر معنوی حلقهای کوچک از صوفیان پاکستان، جایی میگوید «به تازهواردان میگویم تنفس همان خداوند است. من جلوی آنها هوا را از دهان فوت میکنم و میگویم نمیتوانید آن را ببینید، [این نفس[ نمیمیرد، خانواده و فرزندی ندارد». بابا جمیل را هنگام مطالعات میدانی در روستایی در پنجاب دیدم. پیشتر در سال ۲۰ ،۲۰۱۲ روز در خانهاش اطراق کرده بودم تا ابعاد رازآلود تصوف را از او بیاموزم. او، که شیخی صوفی و همصحبت من بود، به من آموخت که چگونه از طریقِ تمرینهای تنفسی «خوشبین» و «پرحضور» بمانم.
تمرینهای معنوی میتوانند تنفس را به سطحی بالاتر و لطیفتر ارتقا دهند. تنفس در زمان حال ملایمترین تنفس است. بابا جمیل، دم فرو بردن را بهمثابهی زمان حال میبیند. طبق گفتهی او «طول زمان حال فقط مدتزمانیست که انسان نفس میکشد ]زمانی که در طول دم و بازدم در یک نفس سپری میشود[. باید در زمان حال زندگی کنیم، یعنی دوباره و بهتکرار صرفا با نفسهایمان همراه بمانیم. آن نفس که گذشت به تاریخ پیوست، و آن نفس که میآید آینده«. او با زمان حال خواندن هر نفس، ارزشی کیفی به زمان میدهد و گذرا بودن زمان را با ویژگیای جسمانی همگام میکند. تنفس-حال برای انسانی که نفس میکشد جایی میشود برای رحل اقامت افکندن و ساکنشدن در لحظهی اکنون، و نه فقط فضایی انتزاعی و زمانی کمّی. «هرگز کسی در گذشته زندگی نکردهاست و هرگز کسی در آینده نخواهد زیست؛ حال، تنها شکل همهی انواع حیات است و نیز مطمئنترین دارایی حیات، و هرگز از آن جدا نمیشود» (شوپنهاور و دیگران ۲۰۱۰: ۳۰۴ ). نفسِ حال رویدادی نادر است؛ یک لحظهی حیرت که زمان گاهشمارانه را از هم میگسلد.
نفسکشیدن بهمثابهی فن
سنتهای فکری متنوعی تنفس را بهشکل یک فن درآوردهاند؛ فن شکلدادن پیوسته و هدفمند به خویشتن. حالا تنفس زیستشناختی در قامت یک فن تبدیل شدهاست به یک تمرین. در تنفس جسمانی فرد بیاختیار دم و بازدم میکند. اما در فن، فرد از دم فرو بردن خود باخبر است تا افکار و احساسات آشفته را در یک نقطهی مشترک جمع کند. تنفسِ آگاهانه خویشتنِ درون را از نو برپا میکند، تکانههای خشم را مهار میسازد و خرسندی به بار میآورَد.
رویکرد صوفیان به تنفس سکولار نیست. در مراقبهی صوفیانه تنفس به وسیلهی اندیشیدن بدل میشود. فرد باید بداند که هر نفس چیزی به درون جسم میآورَد و چیزی از درون جسم میبَرَد. بابا جمیل میگوید «باید به تنفس خود هوشیار باشید» و توضیح میدهد که «وقتی نفس میکشید، ذکر لااله میگویید که نفی است در دم و سپس الاالله که اذعان است در بازدم. باید به کُنه تنفس خود راه یابید و در دل و جان خود سفر کنید. «لا اله الا الله» نخستین اصل از اصول دین اسلام است که هر مسلمانی باید قلبا به آن شهادت دهد. به هر حال، صوفیان به این لوگوس شکلی آیینی بخشیدهاند. از نظر ایشان، هر نفس باید نفی و اذعان را با خود به درون قلب ببرد. تمرین مرسوم در میان صوفیان جنوب آسیا، یعنی دم عمیق گرفتن و نگهداشتنِ نفس تا جای ممکن در بدن، فشار شدیدی بر قفسهی سینه وارد میکند. نفس از گوشها، بینی، دهان و چشمها راه فرار میجوید اما ناکام میمانَد. میخواهد بار دیگر با جهان بیرون یکی شود فقط برای اینکه به درون خویشتن بازگردد. در متن رسالهی حقنما )نوشتهشده در قرن هفدهم میلادی( شاهزادهی مغول، داراشکوه، به صوفیانی اشاره میکند که چنان در کنترل تنفس استاد شدهاند که در تمام طول شب سهچهار بار، یا حتی فقط یک بار، نفس میکشیدهاند (شکوه ۱۹۱۲).
تأمل بر تنفس فرایند تفکر را معلق میکند و خویشتن را به یک تجربهی واحد محدود میکند. هرچند که این تجربه وصفناشدنیست، انتخاب من آن است که اصطلاح «جریان» را برای اشاره به برخی تأثیرات ظاهری آن به کار برم.هرقدر منِ اندیشنده بیشتر خود را در تعلیق نگه دارد، جریان بیشتری به جسم وارد میشود. از آنجا که جریان فقط با نفی منِ اندیشنده صورت میپذیرد، شرح آن از توان کلمات خارج است. جریان از زبان مستقل است. بهمحض اینکه به واژهای برای تعریفکردن آن فکر کنیم، منِ اندیشنده از جریان خارج میشود و به مغاک تحلیل درمیافتد. «جریان متضمن سطحی از واقعیت جسمانی است که از نظر معرفتشناختی بر تقسیمبندیهای جهان ما مقدم است» (اوبیسکر ۲۰۱۲: ۱۵۹). کسی که نفس میکشد به نظرگاهی باز و از پیش دستهبندینشده بهسوی وجود نیاز دارد تا از خلال آن شاهد کثرت در وحدت باشد. گسست، سرمستی، سبُکی و آرامش جای آشفتگیهای ذهنی را میگیرند. «تنفس هنر گسستن است») کلمنت ۱۹۹۴: ۱۳). تجربهی یگانهی تمرین تنفس، لذت یگانگی در عین آگاهیِ تمامعیار در زمان حال است.
نتیجه اینکه، حجم عظیم کتابهای عالمانه و عامهپسندی که امروزه هرچه بیشتر دربارهی تنفس نوشته میشوند به سنتهای بودایی و یوگیک متکی هستند. این مطالعات علمی و متافیزیکی با ارائهی راههای مستقلی برای تجربهی تنفس و آموزش روشهای جدیدِ پرورش تنفس، به پیشرفت درک ما از نفسکشیدن کمک شایانی کردهاند. هرچند این کتابها دانش ما را از تنفس گسترده میکنند، در عینحال پیکرهی عظیمی از ادبیات تمرینهای تنفسی در سنتهای تصوف مورد بیتوجهی قرار گرفتهاند. در این مقاله بهسراغ تمرینهای صوفیانه رفتم تا از اهمیت تنفس در جوامع مسلمان پرده بردارم. این مقاله شرح مختصریست دربارهی احوالاتی که در آنها آگاهی با تنفس همگام میشود و مقصود آن نهفقط صِرفِ ایجاد تجربهی سرمستی، که ارائهی راهیست برای رهاشدن از انتزاعات و نگهداشتن خویشتن در زمان حال. انتزاعات سرمایهداری و ملیگرایانهی مطلوب رهبران جهان جز به فاجعهای از پس فاجعهی دیگر راه نمیبرند. هنگام آن است که خود را از بند اینگونه موهومات رها کنیم و معنایی نو برای زندگی بیافرینیم، معنایی سرشار از تپشهای بودن.
اصل این مقاله در مجلهی صوفی انگلیسی شمارهی۱۰۱ به چاپ رسیدهاست.
کتابنامه
• Bergson, Henri, and Mabelle L. Andison. The creative mind: An introduction to metaphysics. Courier Corporation, 2010.
• Berardi, Franco. Breathing: Chaos and Poetry, MIT Press, 01-Jan-2019.
• Clément, Catherine. Syncope: The philosophy of rapture. University of Minnesota Press, 1994.
• Ernst, Carl W. “Situating Sufism and Yoga.” Journal of the Royal Asiatic Society, 2005.
• Freud, Sigmund. Moses and monotheism. Leonardo Paolo Lovari, 2016.
• Green, Nile. “Breathing in India, C. 1890.” Modern Asian Studies, 2008.
• Irigaray, Luce. 2013. “To Begin with Breathing Anew.” In Breathing with Luce Irigaray, edited by Emily Holmes and Lenart Skof. New York, NY: Bloomsbury Publishing USA.
• Homerin, Th. Emil. “Soul.” Encyclopaedia of the Qur’an. Ed. Jane Dammen McAuliffe. Vol. 5.
• Leiden, The Netherlands: Brill Academic Publishers, 2006. 80-84. Gale Virtual Reference Library. Web. 28 Sept. 2014.
• Levin, David Michael. “Logos and psyche: A hermeneutics of breathing.” Research in Phenomenology 14, no. 1 (1984): 121-147.
• Levinas, Emmanuel. Otherwise than being or beyond essence. Vol. 4121. Springer Science & Business Media, 1981.
• McCormick, Donald W. 1994. “Spirituality and Management.” Journal of Managerial Psychology (6). Vol. 9
• Nestor, James. Breath: The new science of a lost art. Penguin UK, 2020.
• Nair, Sreenath. Restoration of breath: consciousness and performance. Vol. 9. Rodopi, 2007.
• Obeyesekere, Gananath. The awakened ones: Phenomenology of visionary experience. Columbia University Press, 2012.
• Tylor, Edward B. “Religion in primitive culture.” A Reader in the Anthropology of Religion. Malden, Mass.: Blackwell (1871).
• Schopenhauer, Arthur. Arthur Schopenhauer: the world as will and representation: volume 1. Cambridge University Press, 2010.
• Van der Veer, Peter. “Global Breathing Religious Utopias in India and China.” Anthropological Theory, 2007.