خدمتگزاران فرهنگ ایرانی

آرتور پوپ

از: تری گراهام

نوشته‌ی زیر درباره‌ی آرتور پوپ در مجله‌ی شماره‌‌ی۴۲ صوفی در بهار سال ۱۳۷۸ به چاپ رسید.

آرتور آپهم پوپ (Arthur Upham Pope) در ۷فوریه‌‌۱۸۸۱میلادی در شهر کوچکی به نام «فینیکس» (Phenix) در ایالت «رودآیلند» (Rhode Island) ایالات متحده‌ی آمریکا، در خانواده‌ای که از نسل اولین مهاجران آمریکایی بودند، چشم به جهان گشود. یکی از اجداد وی رئیس ستاد ارتش جرج واشنگتن (George Washington)، اولین رئیس جمهور آمریکا هنگام جنگ‌های استقلالی علیه انگلستان بود و هر دو پدربزرگ او ناخدای کشتی بودند. پدر پوپ کشیش مذهب پروتستان بود و مردی بود بسیار انسان‌دوست و آزادمنش.

تحصیلات عالیه‌ی آرتور در رشته‌ی فلسفه بود. او ابتدا در سال ۱۹۰۴میلادی لیسانس خود را از دانشگاه «براون» (Brown) اخذ کرد و دو سال بعد موفق به دریافت فوق لیسانس از همان دانشگاه شد. سپس در حالی که در سمت مدرس در دانشگاه «براون» استخدام شده بود، به ادامه‌ی تحصیل در رشته‌ی دکترا پرداخت. رساله‌ی دکترای او تحقیق و برداشتی جدید از نوشته‌های افلاطون بود و چندی نیز در دانشگاه هاروارد به تحقیقات خویش ادامه داد تا اینکه بعد از سه سال به بیماری قند مبتلا شد و بالاجبار برای مدتی ترک تحصیل کرد.

علاقه‌ی پوپ به فرهنگ و هنر ایران خود ماجرایی جالب دارد، هرچند که با  تحقیقات دانشگاهی وی مرتبط نیست. آرتور پوپ در شهر بوستون عمه‌ای داشت که در روزهای آخرهفته و تعطیلات به دیدنش می‌رفت. فرشی در خانه‌ی او بود که توجه آرتور پوپ را به خود جلب کرده بود و او پیوسته از عمه‌ی خود درباره‌ی این فرش سوالاتی می‌پرسید و تنها پاسخی که می‌شنید این بود که: «این فرش بسیار قدیمی است.» او که درباره‌ی تاریخچه‌ی این فرش بسیار کنجکاو شده بود، برای تحقیق به کتابخانه‌ها و فرش‌فروشی‌های بوستون رفت و بعد از مدتی چنان در  این کار پیشرفت کرد که در سال ۱۹۰۹، یعنی در سن ۲۸سالگی، یکی از متخصصان برجسته‌ی قالی‌شناسی آن منطقه شد و اولین نمایشگاه خود را در شهر «پراویدنس»، که شامل فرش و صنایع ایرانی بود، ارائه داد. می‌توان گفت که با برگزاری این نمایشگاه، آرتور پوپ به‌طور رسمی تحقیقات خود را درباره‌ی فرهنگ و هنر ایران آغاز کرد.

در همین زمان، پوپ از سوی دانشگاه برکلی (Berkely)، واقع در کالیفرنیا، برای تدریس در رشته‌ی فلسفه دعوت به کار شد و او پذیرفت. وی در سال ۱۹۰۹میلادی، قبل از سفر خود به کالیفرنیا، ازدواج کرد، گرچه این ازدواج ناموفق بود و طولی نکشید که به جدایی انجامید. پوپ که در این دوران شیفته‌ی فرهنگ ایران شده بود، با هندیان مقیم برکلی نشست‌وبرخاست داشت (زیرا در آن زمان دانشجوی ایرانی‌ای در کالیفرنیا نبود) تا از این طریق بتواند آگاهی بیشتری از فرهنگ ایرانی پیدا کند.

پوپ در دانشگاه برکلی بیشتر به تدریس زیبایی‌شناسی، به‌خصوص آثار و افکار افلاطون پرداخت، زیرا هم این بخش از فلسفه بیشتر مورد علاقه‌ی او بود و هم اینکه از این طریق بیشتر می‌توانست به تحقیقات خویش درباره‌ی هنر ایران بپردازد. در این هنگام، با همسر آینده‌ی خود « فیليس آکرمان»، که در تحقیقات آینده‌ی او درباره‌ی فرهنگ و تمدن ایران نقش مهمی داشت، آشنا شد و در سال ۱۹۲۰ با او ازدواج کرد. پوپ در کار تدرس بسیار پرشوروشوق بود و شاگردانش علاقه‌ی وافری به او داشتند. در سخنوری بسیار تبحّر داشت و چنان بافصاحت سخن می‌گفت که اکثر شاگردان را شیفته‌ی مطالب خود می‌کرد.

پوپ انسانی آزاده، آزادی‌خواه و معتقد به حقوق بشر بود. او پیوسته از مظلومان جامعه‌ی آمریکا، به‌خصوص سیاه‌پوستان، به‌شدت حمایت می‌کرد و به سیاست‌های ستمگرانه‌ی انگلیس در مقابل ایرلند در این دوران شدیداً اعتراض می‌کرد. او مقالات چندی نیز در این زمینه در جراید آن روزگار نوشت و به همین دلیل نیز انجمنی تحت‌عنوان «ملل ستم‌دیده» تشکیل داد که هدف اصلی آن طرفداری از ایرلند در مقابل سیاست‌های غیرانسانی انگلیس بود.

این فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی او باعث شد که با طبقات گوناگون فرهنگی، از جمله خاورشناسان و حامیان اشاعه‌ی فرهنگ شرق در امریکا، آشنا شود و با حمایت ایشان به مطالعه و تحقیق در مبحث موردعلاقه‌اش، یعنی فرهنگ ایران، بپردازد و به‌طور خصوصی در سمت مشاور بخش خاورشناسی موزه‌های ایالاتِ شرق امریکا مشغول به فعالیت شود. همسرش «فیلیس» در این زمینه با او بسیار همکاری می‌کرد و آن دو با یکدیگر  برای روزنامه‌ی «گلوب» (Globe) مقالات هنری می‌نوشتند. در نتیجه‌ی این تحقیقات، آن‌ها مجبور شدند که برای مدتی دفتری در نیویورک و همچنین لندن ایجاد کنند که آن هم بسیار موفقیت‌آمیز بود. در این دفاتر، که محل خریدوفروش و بحث ‌وگفت‌وگو درباره‌ی زیبایی‌شناسی و آثار هنری شرق – به‌خصوص ایران – بود، کلاس‌ها‌ی درسی در این زمینه نیز دایر می‌شد و در کنار کارهای تجاری، هر دو به تدریس و فعالیت‌های علمی نیز می‌پرداختند.

در سال ۱۹۲۵میلادی، آرتور پوپ برای نخستین بار به ایران مسافرت کرد. به‌قول خودش: «ایران در آن زمان کشوری دورافتاده بود که به‌جز معدودی مُبلّغ مذهبی و دیپلمات‌های سفارت و قالی‌فروش‌های آمریکایی، دیگری به آن سرزمین سفری نکرده بود. ایران سرزمین تضادهاست. از طرفی شامل کوه‌های عظیم با دامنه‌های گسترده و جنگل‌گونه است و از سویی دیگر دره‌های وسیعی که به بیابان‌های پهناور تبدیل می‌شود، دربر دارد. قبل از مسافرتم به ایران، کشش اسرارآمیزی به آن مرزوبوم در خویش احساس می‌کردم و زمانی که وارد خاک ایران شدم آنچه که در خیال خویش پرورده بودم، با چشمان خویش مشاهده کردم.» (کتاب بررسی هنر ایران، ص۷۹)

آرتور پوپ همواره تأکید داشت که بهترین شیوه‌ی سیاحت به ایران از راه زمینی است و دراین‌باره چنین نوشته: «اگر واقعاً کسی بخواهد با ایران آشنا شود، حداقل باید یک بار از طریق زمینی و راه‌های دشوار آن مناطق به ایران سفر کند. اولین سفر من به ایران از سانفرانسیسکو به اصفهان بود. این سفر ۵ هفته طول کشید و بسیار پرمشقّت بود. علاقه‌ی من به ایران و فرهنگش با آشنایی من با فرش ایرانی آغاز گردید و از این آشنایی اکنون ۲۰ سال می‌گذرد. فرش ایران نمونه‌ی بارزی‌ست از فرهنگ ایرانی که حاکی از اصالت اذهان و قلوب مردم این منطقه است و این اصالت را می‌توان به‌مراتب در شعر و ادبیات آنان مشاهده کرد.» (همان مأخذ، ص۸۰)

اولین سفر پوپ به ایران از راه سوریه بود، سفری که او تنها دوربین و دفتری با خود داشت. به‌قول خودش: «پانصد مایل شنزار برهوت و داغ را طی کردم تا به آنچه سال‌ها آرزوی دیدارش را داشتم، دست‌ یابم.»

پوپ با برخورد اروپاییان آن زمان درباره‌ی هنر ایران سخت مخالف بود. اروپائیان گرچه ارزش زیادی برای هنر ایرانی قائل بودند، اما به‌هیچ‌وجه این ارزش را برای ایرانیان بازگو نمی‌کردند، زیرا همیشه نگران بودند که اگر ایرانیان به حقیقت امر آگاهی یابند، بهای بیشتری برای آثار نفیس هنری خود مطالبه کنند. پوپ، بر خلاف همکاران خود، این حقیقت را در همه‌جا، به‌خصوص نزد ایرانیان، بازگو می‌کرد، زیرا همیشه می‌گفت که تعهدی نسبت به ایرانیان و هنر ایران در خویش احساس می‌کند. او معتقد بود که نه‌تنها فرهنگ چندهزارساله‌ی ایرانی یکی از درخشان‌ترین فرهنگ‌های آسیا بوده‌است، بلکه این فرهنگ تأثیر عمیقی بر فرهنگ یونان داشته و حتی بعد از زوال فرهنگ یونانی، به‌راستی این ایرانیان بودند که فرهنگ یونان را برای اروپائیان حفظ کردند.

در اولین سفر پوپ به ایران، محمّد‌علی فروغی، صدراعظم آن دوره، از وی خواست که حاصل تحقیقات خود را درباره‌ی فرهنگ ایران در طی سخنرانی‌ای بازگو کند. فروغی این سخنرانی را برای مدعوین ترجمه کرد و بعدها خود پوپ در باره‌ی این سخنرانی چنین نوشت: «آنچه را که سال‌ها اندوخته کرده بودم، بازگو کردم. بیشتر به بررسی الگوها و نمادهای هنر ایرانی و اینکه چگونه این الگوها تأثیر بسزایی در ایجاد و تکمیل هنر یونان باستان داشته‌اند، پرداختم.» این سخنرانی مورد استقبال پرشور و غیرمترقبه‌ی مدعوین قرار گرفت و بعد از اینکه فروغی نطق کوتاهی درباره‌ی متن سخنرانی پوپ کرد، خود او نیز چنان تحت‌تأثیر سخنان پوپ قرار گرفت که بلافاصله از وی درخواست کرد که در سخنرانی دیگری شرکت کند. این بار پوپ این سخنرانی را در مقابل مقامات عالی‌رتبه‌ی مملکت، که شامل وکلای مجلس و قضات دیوان عالی کشور بود، ایراد کرد. این سخنرانی را دکتر عیسی صدیق، که بعدها به سِمت ریاست دانشگاه تهران انتخاب شد، برای مدعوین ترجمه کرد.

یکی از نتایج مهم این سخنرانی این بود که روز بعد از سخنرانی، سردار سپه دستور داد تا درِ مساجد و آثار باستانی ایران را بر روی دانشمندان و محققان خارجی بگشایند و جهانیان از این آثار فرهنگی آگاه شوند. خود پوپ نیز اجازه یافت که به تعمیر و بازسازی بسیاری از اماکن فرهنگی ایران، از جمله مسجد شیخ لطف‌الله در اصفهان، موزه‌ی ایران باستان، و شعبه‌ی اصلی بانک ملی درتهران بپردازد.

پوپ یک‌ سال بعد از اولین سفرش به ایران، یعنی در سال۱۹۲۶میلادی، برای نخستین بار نمایشگاهی از هنر و صنایع ایران در شهر فیلادلفیای آمریکا برگزار کرد. در این نمایشگاه الگویی از مسجد شاه اصفهان همراه با پانصد اثر هنری باستانی ایران، که از موزه‌های دیگر امریکا به عاریت گرفته شده بود، ارائه گردید. به همراه این نمایشگاه، اولین کنگره‌ی بین‌المللی هنر و تمدن ایران نیز برگزار شد.

برگزاری این نمایشگاه‌ها در آمریکا با استقبال زیادی روبرو شد، چنان‌که پوپ توانست از پشتیبانی و حمایت مالی مشتاقان فرهنگ شرق برخوردار گردد و پایه‌های انجمن معروف آسیایی خود (The Asia Institute) را طرح‌ریزی کند. یکی از کارهای بسیار ارزشمند این مؤسسه بحث و بررسی درباره‌ی معیارهای سنجش هنر ایرانی بود. در واقع می‌توان گفت که پوپ و همسرش «فیلیس اکرمان» پایه‌گذارِ علم «هنرشناسی ایرانی» بودند؛ زیرا تا آن زمان، یعنی دهه‌ی سوم ‌قرن‌بیستم، قضاوت درباره‌ی ارزش هنری آثار باستانی ایران بسیار بی‌پایه بود و بر اساس معیار علمی صحیحی استوار نبود، اما پوپ توانست برای اولین بار معیارهای علمی دقیقی برای سنجش و ارزیابی هنر ایرانی ارائه دهد.

در کنار فعالیت‌های علمی و فرهنگی در انجمن آسیایی، پوپ از فعالیت‌های اجتماعی و انسانی نیز غافل نبود. در واقع انجمن آسیایی او پناهگاهی برای مهاجرین آسیایی و یهودیان فراری از سلطه‌ی هيتلر هم بود و خدمات بسیاری در زمان جنگ‌جهانی دوم برای بسیاری از مردم انجام داد. یکی از اشخاص پرنفوذی که در جشن سالانه‌ی این انجمن در روز اول‌مارس۱۹۵۱ شرکت کرد، خانم اِلِنور روزولت، همسر رئیس جمهور آمریکا بود. او از این مؤسسه به‌خاطر ایجاد و برقراری تفهیم و فعالیت‌های فرهنگی بین دولت آمریکا و ملل آسیایی تمجید کرد.

آرتور پوپ بانی چندین کنگره‌ی بین‌المللی درباره‌ی هنر ایران نیز بود که اکثر آنها در نیویورک و لندن برگزار شدند. یکی از مهم‌ترین کنفرانس‌ها در سال ۱۹۳۵ در روسیه تشکیل شد و در خاتمه‌ی این کنفرانس ترتیبی داده شد که درهای مقبره‌ی تیمور لنگ، که در مخروبه‌های سمرقند در بوته‌ی نسیان افتاده بود، به محل کنفرانس در مسکو آورده شد.

بین سال‌های ۱۹۲۰ تا۱۹۳۰، در مجموع آرتور پوپ بیست بار به ایران سفر کرد و در هر سفر خویش صدها عکس از اماکن باستانی و تاریخی ایران گرفت که از آن‌ها در تحقیقات و مقالات علمی و سخنرانی‌های خویش استفاده می‌کرد. در سال ۱۹۳۸، مجموعه‌ی این عکس‌ها که شامل ۵۰۰۰ عکس از آثار باستانی ایران بود، در دائرة‌المعارفی درباره‌ی ایران به نام «بررسی هنر ایران» (The survey of Persian Art) در شش‌جلد و از طرف دانشگاه کمبریج انگلیس به طبع رسید. جالب این است که خود پوپ و همسرش تمامی این عکسها را در طول هشت‌سال صفحه‌بندی کرده بودند. این اثر دوباره در سال ۱۹۷۰ توسط انجمن آسیایی در ۱۲جلد تجدید چاپ شد.

چهارمین کنگره‌ی هنر و باستان‌شناسی ایران در سال ۱۹۶۰ در نیویورک برگزار شد. در همان سال به‌خاطر فعالیت‌ها و خدماتی که پوپ برای شناساندن فرهنگ ایران انجام داده بود، نشان همایونی به وی اهدا شد. در سال ۱۹۶۶، موسسه‌ی آسیایی به محل باستانی «نارنجستان» شیراز انتقال پیدا کرد و در ۱آوریل۱۹۶۸، پنجمین‌کنگره‌ی ایران‌شناسی در آنجا برگزار گردید. یک‌ سال بعد، یعنی در سال ۱۹۶۹میلادی، آرتور پوپ دیده از جهان فرو بست و طبق وصیت خود او در اصفهان به خاک سپرده شد. بعد از فوت آرتور پوپ همسرش، فیلیس آکرمان، هشت ‌سال در خانه‌ای که دولت ایران به ایشان داده بود زندگی کرد تا بالاخره او نیز در ژانويه۱۹۷۷ درگذشت.

به‌جرأت می‌توان گفت که هنر ایران تا قبل از آرتور پوپ در جهان ناشناخته بود. او بود که این هنر را به دانشگاه‌ها و موزه‌های معتبر دنیا ارائه داد و راه را برای آیندگان هموار کرد.