خدمتگزاران فرهنگ ایرانی

پروفسور نیکلسن

از مجموعه‌ی مقالات و اشعار استاد بدیع‌الزمان فروزانفر

نوشته‌ی زیر درباره‌ی پروفسور نیکلسن در مجله‌ی شماره‌‌ی۳۷ صوفی در زمستان سال ۱۳۷۶ به چاپ رسید.

رینولد آلن نیکلسن (۱۲۴۰تا۱۳۲۴ شمسی) در ناحیه‌ی کینلی یورکشایر انگلستان در خانواده‌ای دانش‌پژوه متولد شد. آخرین سمت وی استاد کرسی زبان عربی سر توماس آدامز پس از ادوارد براون بود. می‌توان گفت مشوق وی در توجه به فرهنگ ایران ادوارد براون بوده‌است. خدمات فرهنگی وی به عرفان و تصوف عبارتند از:

۱-ترجمه‌ی گزیده‌ای از اشعار دیوان شمس تبریزی.

۲- کندوکاو تاریخی در باب خاستگاه و رشد تصوف.

۳- متن انتقادی تذکرة‌الاولیإ عطار.

۴- ترجمه‌ی کشف‌المحجوب.

۵- ترجمه‌ی ترجمة‌الاشواق ابن‌عربی.

۶- تصحیح و ترجمه‌ی مثنوی مولوی.

۷- تصحیح اللمع‌فی‌التصوف از ابونصرسراج.

۸- مطالعاتی درباره‌ی تصوف اسلامی.

۹- مطالعاتی درباره‌ی شعر اسلامی.

۱۰-  ترجمه‌های شعر و نثر شرقی.

برای معرفی بیشتر شخصیت علمی این استاد بزرگوار خطابه و اشعار استاد بدیع‌الزمان فروزانفر را در مجلس یادبود وی در زیر می‌نگاریم:

هیچ‌کس نیست که مولانا جلال‌الدین محمد بلخی را نشناسد و کم‌وبیش با آثار او از مثنوی و غزلیات آشنایی نداشته باشد و به صعوبت و دشواری‌های آثار او علی‌الخصوص مثنوی واقف و مطلع نباشد.

هرچند در طول این مدت یعنی بعد از وفات مولانا تا زمان حاضر اکابر صوفیه و بزرگان عرفان و علما و دانشمندان در شرح و تفسیر مثنوی کوشیده‌اند و به زبان‌های مختلف از فارسی و عربی و ترکی شرح‌های منظوم و منثور مختصر و مفصل نگاشته‌اند، با این همه این شاهد غیبی جز گوشه‌ای از رخ ننموده و بیشتر مشکلات همچنان ناگشوده مانده‌است.

شاید تصور شود که علت عمده‌ی این دشواری‌ها دوری از اصطلاحات صوفیه و عرفا و عدم اطلاع کافی از مبانی تصوف است ولی پس از تتبع و تحقیق روشن می‌گردد که قسمت عمده‌ی اشکالات مربوط به اغلاط و تصرفات ناروایی است که سهواً یا عمداً از طرف نساخ و خوانندگان در مثنوی راه یافته، و به همین جهت کسانی هم که آشنا به مصطلحات صوفیه و مبانی عرفانی بوده‌اند به‌خوبی از عهده‌ی این مشکل بیرون نیامده‌اند.

از روی آثار واضح و روشن می‌گردد که مثنوی شریف از آغاز طلوع و صدور آن، در مجالس سماع و حال خوانده ‌می‌شده و در همان زمان مولانا طبقه‌ای به نام «مثنوی‌خوان» در میانه‌ی عاشقان و مریدان وی ممتاز بوده‌اند و این طبقه مقابل قراء قرآن قرار داشته‌اند، و همین سنت پس از وفات مولانا بر سر تربت مبارک و در مجالس خلفا و جانشینان او معمول بوده‌است. سایر طبقات صوفیه هم نظر به اهمیت مثنوی و تأثیر او در قلوب مریدان و سالکان، و نظر به شرح و بسطی که در اصول تصوف دارد همواره در مجالس می‌خوانده‌ا‌ند و خواندن آن را به مریدان توصیه می‌کرده‌اند، حتی قطب‌بن‌محیی جهرمی، از اکابر زهاد و متصوفه‌ی قرن نهم که در مراعات رسوم ظاهر تا حدی خشک بوده، خواندن چهار کتاب را جزء وظایف پیروان خود، موسوم به اخوان قرار داده که یکی از آن جمله مثنوی است.

صوفیه‌ی عصر ما نیز از همه‌ی طبقات مثنوی را جزء اصول کار خود و مریدان قرار داده، همواره در شب‌های دوشنبه و روزهای جمعه و هرگاه مجلسی از سالکان منعقد گردد به آواز دلکش می‌خوانند. پیداست که خوانندگان مثنوی به‌خصوص آنان که در خارج از ایران زندگی می‌کرده‌اند به زبان پارسی چندان آشنایی نداشته‌اند، به‌خصوص که غالب متصوفه اعتنایی به عبارات و الفاظ ندارند و حفظ نسخه‌ی اصل و عدم تصرف برای آنان که به جمیع رسوم و قیود پشت پا زده‌اند عملی بی‌فایده می‌نماید.

علاوه بر این‌ها مولوی به واسطه‌ی اطلاع وسیعی که از مجاری استعمالات شعرای پیشین، به‌خصوص گویندگان پارسی زبان شمالی ایران از قبیل نظامی و خاقانی داشته و اینکه از اطلاعات خود در موقع نظم شعر به‌خوبی استفاده کرده و بدین جهت تعبیرات کهن و بسیار فصیح که از اسلوب شعرای دوره‌ی بعد از مغول دور بوده در اشعار او موجود است که جز با تتبع وسیع در مثنوی و آثار سنایی و خاقانی و نظامی حل آن تعبیرات و لغات بسیار مشکل است. از این رو ممکن است و بسیار اتفاق افتاده که کُتّاب و نُسّاخ در مثنوی تصرف می‌کرده‌اند تا به خیال خود تعبیر نامأنوس را به‌ عبارت مأنوس‌تری بدل کنند، چنان‌که نظیر همین عمل در دواوین اکثر شعرا واقع شده و شاید خوانندگان و نساخ، این تصرف نابجا را خدمتی به زبان فارسی و مولوی تشخیص می‌داده‌اند و چنان‌که نظیر آن در نسخ گلستان سعدی دیده‌می‌شود که نساخ بسیاری از جمله‌ها را که سجع تام نداشته، مسجع کرده‌اند و به همین دلیل هر چه به نسخه‌های قدیم‌تر مراجعه کنیم تکلف سجع در گلستان کمتر می‌بینیم.

علت دیگر هم این است که دوره‌ی مغول و از میان‌رفتن فضلا و دانشمندان و کتب فارسی فاصله‌ای میانه‌ی طبقه‌ی متقدمین و کسانی که بعد از مغول می‌زیسته‌اند قرارداده و اختلاف عظیمی از حیث فکر و تعبیر میانه‌ی این دو طبقه حاصل گردیده و در نتیجه کسانی که از فهم مراد یا ادراک مقاصد مولانا عاجز بوده و آن را با مبانی فکری خود مخالف می‌دیده‌اند تصرف و تبدیل در مثنوی می‌کرده‌اند. از این‌ها گذشته وقتی که مذهب شیعه در ایران نفوذ یافته برای ‌آن‌که بیان مثنوی مولوی را هم از آثار شیعه قلم‌داد کنند اشعاری اضافه کرده‌اند و شاید تصرفاتی هم نموده‌اند.

دیگر آنکه مولانا جلال‌الدین در رعایت قواعد علم قافیه سایر فنون شعری که شعرا مکلف آن‌ها را جزء اصول شاعری و سخن‌پردازی شناخته‌اند هیچ‌گونه مقید نبوده و گاهی در رعایت این قواعد مسامحه می‌کرده‌است و نساخ و دلبستگان آثار مولانا به جهت حسن خدمت یا به تصور اینکه این‌گونه مسامحه از طرف نساخ بی‌اطلاع است، در اشعار مثنوی، به‌خصوص از لحاظ قوافی، تصرفات بی‌نهایت کرده‌اند و این اشکال قوی‌تر می‌شود و مایه‌ی شگفتی است وقتی در آثار افلاکی می‌خوانیم که در روزگار خود مولانا بعضی از نساخ در اشعار مولانا تصرف می‌کرده‌اند مثل آنکه کاتبی به‌نام شیخ فخرالدین سیواسی که از ملازمان مولانا و از نساخ کتاب مثنوی بوده، وقت کتابت به سلیقه‌ی خود ابیات مثنوی را تغییر و تبدیل می‌داده‌است و به عقیده‌ی افلاکی همین تصرفات بی‌جا او را به عقوبت دیوانگی دچار ساخته و مولانا درباره‌ی او این غزل را ساخته‌است:

ای‌عاشقان ای‌عاشقان یک لولیی دیوانه شد         طشتش فتاد از بام ما نک سوی مجنون‌خانه شد

در مثنوی جلد اول قصه‌ای‌ست درباره‌ی مرتدشدن یکی از کُتّاب وحی که قطعاً مقصود او عبدالله‌ بن ‌ابی‌سرح و ممکن است اشاره‌ای به واقعه‌ی شیخ فخرالدین سیواسی باشد.

از ملاحظه و مقابله‌ی نسخ قدیمه‌ی مثنوی که غالباً معروض بر مصنّف یا پیروان اولین اوست و اختلافاتی که در این نسخ پدید است این نکته به‌ نظر می‌رسد و این سوال پیش می‌آید که آیا ممکن است فرض کرد که مولوی خود در مدت طولانی که ظاهراً کمتر از دوازده سال نبوده در نظم مثنوی و ابیات آن تصرفی می‌کرده‌است؟ جواب این سوال اگرچه دشوارست ولی ملاحظه نسخ اصلی می‌رساند که فرض این قضیه -یعنی تصرف خود مولانا در اشعار – امری درخور قبول و تصدیق است.

نظر به همین نکات شیفتگان و عاشقان آثار مولانا هر یک چند در مقابله و تصحیح مثنوی معنوی کوشش‌های بی‌نهایت کرده‌اند تا مگر نسخه‌ای خالی از اشکال به دست آرند که پرده از غوامض اسرار و مشکلات ابیات آن برگیرد. من‌جمله عبداللطیف عباسی از دانشمندان نیمه‌ی اول قرن یازدهم که در شرح ابیات مثنوی و تفسیر لغات آن دو کتاب بسیار مفید تألیف نموده در فاصله‌ی چندین سال که از ۱۰۲۶قمری شروع شده مثنوی شریف را با متجاوز از هشتاد نسخه مقابله و مقایسه کرده و نسخه‌ای کامل از مثنوی مشتمل بر حواشی و توضیحات ترتیب داده که هم‌اکنون چندین نسخه از آن در کتابخانه‌های تهران موجود است و نسخه‌ی کتابخانه ملی ممکن است نسخه‌ی اصل باشد. اما با این همه زحمت و کوشش، بسیاری از مشکلات در مثنوی عبداللطیف باقی است و بسیاری از اشعار با همان تصرفات و تغییراتی که نساخ داده‌اند در آن گنجانیده‌ شده‌است.

از تقریر این مقدمات تهیه‌ی نسخه‌ای از مثنوی که به نسبت از سایر نسخ بیشتر مورداطمینان و حاصل نسخه‌ی بدل‌ها باشد و از روی نسخه‌های قریب‌به‌زمان مؤلف که احتمال تغییر و تبدیل در آن‌ها کمتر فراهم آمده ‌باشد برای زبان فارسی و شیداییان نظم مولانا ضروری به نظر می‌رسد. متاسفانه باید گفت که ایرانیان درین خدمت پیش‌قدم نشده و حتی نسخه‌ی چاپ علاالدوله که از اکثر نسخ چاپی بهتر است هم این وظیفه را انجام نداده‌است.

فقید بزرگوار استاد نیکلسن که این مجلس به یادبود او منعقد گردیده‌است این خدمت عظیم را در مدت طولانی به انجام رسانید و نسخه‌ی مثنویی مرتب ساخت که بی‌شبهه بهترین نسخه‌ی کامل و صحیح و قابل‌اعتمادی است که از مثنوی می‌توان به دست آورد.

اولین بار نیکلسن علاقه‌ی خود را به مولانا در انتشار چند غزل از کلیات دیوان که در ۱۸۹۸میلادی به چاپ رسیده نشان داد و از آن تاریخ تا هنگام وفات یعنی قریب چهل‌وهفت‌ سال بعد از آن عمر گرانبهای خود را در نشر آثار متصوفه و احیا آثار مولانا جلال‌الدین و تحقیق در تصوف و شرح مثنوی معنوی مصروف داشت.

در آخرین نامه‌ای که به من نوشته اظهار کرده‌است که چشم‌های او بر اثر مطالعات متوالی ضعیف و ناتوان شده و از خواندن خط‌های ریز عاجز است و با این‌حال اطلاع داده ‌بود که وقت خود را به تحقیق و مطالعه در مقالات شمس تبریزی مصروف می‌دارد.

این استاد بزرگوار با شوروشوق و ایمانی که خاصه‌ی اهل تحقیق است و با جدیت و پشتکار و دقت و مراقبتی که شخصاً داشته نسخه‌ی مثنوی را با چندین نسخه که پس از وفات مؤلف در فاصله‌ی صدسال استنساخ شده مقابله کرده و با حفظ نسخه‌ی بدل‌ها به چاپ رسانده‌است. نسخی که در دست داشته عبارتست از :

نسخه‌ی بولاق که در ۱۲۶۸قمری به چاپ رسیده از روی نسخه‌ی بسیار قدیمی.

نسخه‌ی موزه‌ی بریتانیا به تاریخ ۷۱۸قمری.

نسخه‌ی مونیخ به تاریخ پانزدهم ذی الحجه۷۴۴قمری .

نسخه‌ی ملکی مصحح به تاریخ هفتم ربیع الاخر۷۴۳قمری .

نسخه‌ی دیگر از موزه‌ی بریتانیا مشتمل بر دفتر اول و دوم که ظاهرا در اوایل قرن ۱۴ میلادی کتابت شده به تشخیص مصحح.

نسخه‌ی دیگر از موزه‌ی مونیخ که کاتب آن موسی‌بن‌حمزه‌بن‌يحيى‌المولوی آن‌را در چهارم‌شعبان۷۰۶ دمشق استنساخ کرده‌است .

نسخه‌ی قاهره مورخ به ۶۷۴ یعنی دوسال بعد از وفات مولانا.

نسخه‌ی مسجد نافذ پاشا، تاریخ کتابت پانزدهم ربیع‌الاول۶۸۰ هجری قمری.

نسخه‌ی دیگر مورخ به ۶۸۷ که کاتب آن حسن‌بن‌حسين‌المولوی است و از روی نسخه‌ی معروض بر مصنّف کتابت کرده‌است.

نسخه‌ی آثار عتیقه‌ی مولوی تاریخ کتابت ۶۷۷ یعنی پنج سال بعد از وفات مولوی که از روی نسخه‌ی مقرء بر مصنّف کتابت شده و بر نسخه‌ای که حسام الدین چلبی داشته عرضه گردیده و این نسخه اهم نسخی است که در دنیا موجود است.

نسخه‌ی دیگر از موزه‌ی بریتانیا، به تاریخ ۶۹۵ که ظاهراً در تاریخ آن تصرف شده‌است.

آقایان تصدیق می‌فرمایند که چنین نسخه‌ای که با مقابله‌ی نسخه‌های مذکوره تهیه و ترتیب داده‌ شود بی‌نظیر، و از همه‌ی آن‌ها که انفس نسخه‌های موجوده از مثنوی است بهتر است زیرا مشتمل است بر کلیه‌ی نسخه‌ی بدل‌ها و اختلافات.

در مطالعه‌ی این نسخه‌ی شریف بر بنده معلوم شد که بسیاری از مشکلات (چنان‌که اشاره شد) به‌واسطه‌ی اغلاط و تصرفاتی است که نساخ در مثنوی وارد کرده‌اند، و هر اندازه در این نسخه بیشتر مطالعه کرده‌ام به صحت و اهمیت آن اعتقادم بیشتر شده‌است، این نکته را نیز نگفته نگذارم که نفاست چاپ و فهارسی که در آخر دفتر ششم افزوده شده بر اهمیت این نسخه می‌افزاید.

در باره‌ی ترجمه و شرح استاد نیکلسن بر مثنوی معنوی همکار محترم من آقای دکتر صورتگر مطالب لازم را به اطلاع خواهندرساند، بنده ازوقتی که به آثار مولوی آشنایی یافتم به علت هم‌خرقگی با استاد فقید ارتباط حاصل کردم و در تمام این مدت بوسیله‌ی مکاتبه راجع به مولوی و آثار او ارتباط دایم داشتم و امروز از وفات او بی‌اندازه متأثرم زیرا ملت ایران یکی از خدمتگزاران ادبی، و فرهنگستان ایران یکی از اعضا وابسته، و بنده نیز یکی از دوستان و همکاران دانشمند خود را که در عشق به آثار مولانا از من پیشقدم‌تر بوده‌است از دست داده‌ایم.

در پایان سخن قطعه‌ای که در رثا و ذكر خدمات آن فقید به نظم آمده خوانده می‌شود:

راد نیکلسن ای که بر فضلا                خویشتن را تو پیشوا کردی

ای هنر گستری که ایران را                خدمت اندر خور و سزا کردی

ای فدایی وشی که در ره علم               زندگانی خود فدا کردی

روشنایی دیده‌ی تو بکاست                 تا سخن روشنی فزا کردی

قرب پنجاه سال بردی رنج                 وین همه از برای ما کردی

بسکه گفتی ثنای ما بر ما                   خویش را در خور ثنا کردی

زهره‌وار از سریر خامه‌ی‌‌ خویش         گوش گیتی پر از نوا کردی

نورپاش آمدت روان چو لمع               صبح‌وار آفتاب ‌زا کردی

زان سنا برق کت سنایی داد                عالم تیره پر سنا کردی

شیخ عطارت آفرین‌ها راند                 تازه چون ذکر اولیا کردی

راز صوفی به دفتر آوردی                 ورق از خامه مشک‌سا کردی

رمز احوال رهروان طریق                به عبارات خوش ادا کردی

وصف رندان پارسی گفتی                 مدح مردان پارسا کردی

سرّ عرفان که راز بود زخلق              فاش گفتی و بر ملا کردی

جان غربی بُد از تصوف دور              تو بدین رازش آشنا کردی

سره کردی که اندر آن بازار               سکه‌ی معرفت روا کردی

پرتو از شمس دین گرفتی وزان           غرب را مشرق ضیا کردی

از فروغ کلام مولانا                        روشن این قیرگون فضا کردی

روی بر تافتی ز صحبت خلق              خدمت علم بی‌ریا کردی

به جد استادی و روان شریف              از هر آلایشی جدا کردی

جام صافی عشق نوشیدی                   دل و جان معدن صفا کردی

درکشیدی شراب شورانگیز                لاجرم شورها بپا کردی

پیش خورشید شرق یعنی عشق            نیست‌وش رقص چون هبا کردی

بر سماع شکر ترانه‌ی غیب                همچو گل پیرهن قبا کردی

زآن کشش کان‌سریست مایه او             گرم گشتی و ذوق‌ها کردی

آتش افروختی زغیرت عشق               هر چه غیر است آن فنا کردی

غیر حق هر چه رو نمود جدا              شرش از تن به تیغ لا کردی

مثنوی را بدان بیان لطیف                  نغز شرحی گره‌گشا کردی

هر گره‌کش به لفظ و معنی بود            به سر انگشت فکر واکردی

طبع و تصحیح و شرح آن نامه            هرچه کردی همه بجا کردی

همه کار تو راست بود و درست           نتوان گفت کاین چرا کردی

شرقیان وام‌دار او بودند                     تو مر آن وام را ادا کردی

چون جهان فنات داشت به رنج             جای در مأمن بقا کردی

زین فرودین‌سرای رنگ‌آمیز               رای آن بی‌نشان سرا کردی

مرغ عرشی نهاد را ز قفس                بال بگشادی و رها کردی

دوستداران و مهربانان را                  قامت از بار غم دو تا کردی

ای بسا جان که بعد مردن خویش          رنجه ازمحنت و عنا کردی

ای بسا دل که سوختی به فراق             غرقه در قلزم بلا کردی

من به ظاهر ندیده روی ترا                روی در پرده خفا کردی

دل من پویه وصال تو داشت               چون به هجرانش مبتلا کردی

جان منت آشنای دیرین بود                 از چه بر آشنا جفا کردی

هیچ بیگانه این جفا نکند                    که تو با یار آشنا کردی

هم خدایت جزای خیر دهاد                 کاین زمان روی در خدا کردی