About ReyhanehE11

این نویسنده هنوز جزئیاتی وارد نکرده است.
So far ReyhanehE11 has created 29 blog entries.

سیب باغ

سیب باغ دکتر علیرضا نوربخش عکس: BinGoTinGo | shutterstock.com سیب باغ امروز طعم بوسه‌ای از يار داشت سرخی رویش خبر از گونه‌‌ی دلدار داشت در حریم نازنین‌ زیبای شهرآشوب ما عاشقی جان‌برکفی دیدم ره گلزار داشت گفتمش چونی چرا دیوانه و سرگشته‌ای گفت با من جلوه‌‌ی معشوق رعنا [...]

عشق در ویرانه‌ها

عشق در ویرانه‌ها دکتر علیرضا نوربخش عکس: AlanFrijns | pixabay.com لاله در مرداب روید، عشق در ویرانه‌ها باده در خم جوشد و دل در بر جانانه‌ها عاشق از هجران گریزد، دلبر از دل‌خام‌ها ارغوان در باد رقصد، شعله با پروانه‌ها خودپرست از خود بگوید، واله از زیبا [...]

رخ دوست

رخ دوست دکتر علیرضا نوربخش نقاشی از: محمدعلی زاویه ساقی میکده گر باز کند در بازم هستی خویش به پایش چو شمن دربازم روم آخر به خرابات که پیمان بندم خدمت یار کنم، دل به رخش پردازم خاطر غیر برم از دل خود با رخ دوست تا شود [...]

لب تو بگشا

لب تو بگشا مریم یوهانسن عکس از: Svetlana Kuzmina شیوه‌ای دشوار بگرفته فلک در هر کران ای صدایت نور امیدی در این دورِ گران جز درِ عشق و صفا دیدیم هر در بسته بود با خیالت در خرابات آمدیم آرامِ جان! تا بدیدی رنج ما، می را به [...]

یادداشت

 یادداشت گروه مجله‌ صوفی زنده‌یاد علی‌اصغر مظهری کرمانی، ادیب، شاعر و یار دیرین مجله‌ی صوفی، عصر هفتم تیرماه ۱۴۰۲ به دیار باقی پیوست. او اولین گوینده در رادیوی کرمان بود و سال‌ها ریاست این رادیو و رادیو تهران را بر عهده داشت. از مدیریت رادیوهای سیستان‌وبلوچستان و خراسان گرفته تا [...]

سودای عشق

سودای عشق محمدعلی باقری در غربت همیشه‌ی این حس و حال‌ها پرسیده‌ام ز خویش فراوان سؤال‌ها لبریز گشته‌ام ز تو اما نمی‌شوم آسوده از حکایت و شرح  خیال‌ها بغض سکوت شعله به فریاد می‌زند آن عقده‌ها که وا نشـده طی سال‌ها خلوت‌گزیدگان به تماشای روی یار آورده‌اند قصه و [...]

هیچ می‌دانی

هیچ می‌دانی کریم زیّانی (راهی) هیچ می‌دانی که ما مست توایم از همه بگسسته، پیوست توایم رنج هجران تو را از جان و دل می‌خریم و باز پابست توایم هیچ می‌دانی که از خلق جهان روی برتابیده و هست توایم هیچ می‌دانی که دل آرام یافت از همان روزی [...]

پیغام عشق است

پیغام عشق است محمدعلی نوربخش (شیدا)  خوشا صیدی که او در دام عشق است ز پا افتاده‌ است و رام عشق است به سر دارد هوای کوی یاری نگاهش بر در و بر بام عشق است کسی کو در قمار عشق بازد هم او رسوای خاص و عام عشق [...]

حسرت شراب

حسرت شراب شهرام بنازاده . پر کن به حقِّ ساقی، ساقی شراب نابت نگذار تا بمیرم در حسرت شرابت تسبیح صد گره زد بر کار بسته‌ی من از دانه‌های انگور، دارم طمع اجابت از خانقاه و مسجد هرگز گشایشی نیست پر کن شراب تلخی، با قصد استجابت مستم کن [...]

بهار

بهار لطف‌الله صادقی آمدم تا در رخت بینم بهار خویش را در خم گیسوی تو لیل و نهار خویش را آتش افتاده به جانم از غم هجران یار آمدم در چشم تو بینم شرار خویش را بی دم گرمت کویری بی‌بر و بی‌حاصلم سر کنم با آه سردی روزگار [...]